عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
زمستان سختی بود و دهکده با کمبود مواد غذایی رو بهرو شده بود. به خاطر سیل و خرابی جادهها امکان کمک رسانی از دهکده های دیگر فراهم نبود و به ناچار اهالی دهکده باید در مصرف نان و گندم صرفه جویی میکردند. به همین خاطر انباری بزرگ فراهم شد و تمام گندمها در آن جای گرفت و قرار شد یک شخص مناسب به عنوان نگهبان و مسوول توزیع گندمها انتخاب شود. به معلم دهکده خبر دادند که شخصی ناتوان، افسرده و غمگین را برای این کار انتخاب کردهاند. معلم از کدخدا دلیل انتخاب این شخص را پرسید. کدخدا گفت: “او زن و بچهاش را به خاطر سیل از دست داده است. خانهای ندارد که در آن ساکن شود. هیچ امیدی به زندگی ندارد. با خودمان گفتیم او به این کار مشغول شود تا هم امیدی به زندگی پیدا کند و هم این که کاری کرده باشد. چون با این روحیهای که دارد نمی تواند جای دیگر به ما کمک کند”. معلم سرش را تکان داد و گفت : «اشتباه کردید، او فردی ناامید و افسرده است. برایش زندگی و زنده ماندن بی معناست. وقتی فردی نگران خودش نباشد صد البته نگران دیگران هم نیست. پس تعهد و حساسیتی به حفظ انبار نخواهد داشت. شما با این کار ناامیدی او را بین بقیه مردم توزیع میکنید و ترس از آینده در هر کیسه گندمی که او به مردم می دهد موج خواهد زد. اگر نگرانش هستید برایش مسکن و غذا تامین کنید و روحیه او را طور دیگری درمان کنید. فردی امیدوار و با انگیزه قوی را برای این کار بگمارید تا در سخت ترین شرایط بتوان به او تکیه کرد. شخصی که با هر کاسه گندمی که به مردم میدهد لبخند را به چهره آدم ها و امید را در دل هایشان زنده کند.» نظرات شما عزیزان: شعله
![]() ساعت11:10---12 خرداد 1391
تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ، تنها یک کلمه است
((میگذرد)) پس بهتر که با امید و شادی بگذرد! |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |