کسانی که زن نمی گيرند
آورده اند : شخصی زير بار ازدواج نمی رفت ، رفقاء و دوستان هر قدر با او صحبت می کردند ونصيحتش
می نمودند قبول نمی کرد.
شبی در عالم رويا ديد قيامت بر پا شده و مردم در محشر جمعند ، اما او بسيار تشنه است که قا بل تحمل نيست
می گوید : نگاهی کردم به اطرافم البته تمام هم وغم من اين بود که قدری آب پيدا کنم تا رفع تشنگی از من شود نا گاه
ديدم بچه هائي را که مشگ در گردن و کاسه در دست در ميان جمعيت می گردند به بعضي آب می دهند ، بسرعت
خودم را به آنها رساندم و گفتم :
بمن هم کمی آب دهيد ، بچه ها همه جمع شدند به يکديگر گفتند :
ببينِد اين آقا درميان ما کسی را دارد يا نه ، بعد گفتند : نه کسی را ندارد.
به من گفتند : ای آقا ما از طرف خدا اجازه نداريم بتو آب بدهيم.
من گفتم : چرا مگر شما کيستيد ؟
گفتند : ما بچه ها يی هستيم که سقط شديم و الان از خداوند اجازه گرفتيم که برای پدران و مادران مان آب بياوريم
تا تشنه نمانند.
اين شخص می گويد از فرط تشنگی از خواب بيدار شدم اتفاقا خيلی تشنه بودم آب خوردم به فکر رفتم فردای آن روز
از رفقاء خواستم ، آستينی بالا زنند تا برای من همسری بگيرند و من در قيامت تشنه نمانم.
بر قاتلین حضرت زهرا (س) لعنت.
نظرات شما عزیزان: