خدایا..پروردگارا...یاریم کن که شوق پرواز را همیشه در خود زنده نگه دارم
خدایا،شرمنده ام از زیادی گناهانی که انجام داده ام ،شرمنده ام
.
خدایا از قدر نشناسی خودم ، از این که هر روز باعث ناراحتی تو می شوم شرمسارم
.
خدایا چه بگویم از کدامین گناهم نزد تو طلب عفو کنم.خدایا به کدامین گناه
اشک شرم ازدیده جاری سازم .
.
هر وقت که خواستم زبان به حمد و ثنایت بگشایم اشک در دیدگانم
جمع شد و بغض شرم و پشیمانی از گناهان دیگر مجال سخن گفتن نداد
.
خدایا ،مرا از این منجلابی که در آن گرفتار شده ام نجاتم ده به این پرنده ی
اسیر پروبالی ده تا خودش را از این قفس رهایی بخشد
.
خدایا، مرا فرصتی ده تاپاک بودن راتجربه کنم وبتوانم حتی برای یک لحظه
آنچه باشم که تو میخواهی
.
خدایا، چگونه می توانم روی به سوی تو بیاورم و زبان به حمد و ثنایت بگشایم
درحالی که خود از کرده خویش آگاهم
.
چگونه می توانم دوستار تو باشم درحالی که برعهد و پیمانی که با تو بسته
ام وفادار نبوده ام.
.
چگونه می توانم طلب عفو و بخشش کنم درحالی هنوز شعله های عصیان
در درونم فروزان است
.
بارلاها،چگونه می توانم روی به توبه آورم درحالی که اسیر هواهای نفسانی خویشم ...
.
همیشه آرزویم این بوده است که حتی برای یک روزکه شده آنچه باشم که تو
می خواهی وآنچه کنم که تو می پسندی
.
ولی افسوس این نفس سرکش تا کنون مجال برآورده شدن این آرزو ر ابه من نداده است
بارلاها، می ترسم، ازخویش وازاین سرنوشتی درانتظارمن است
می ترسم از این بیابان و شوره زاری که در پیش روی من است
می ترسم که مرگ به سراغم بیاید آرزوی رسیدن به تو را این بار او از من
بستاند پس ای پروردگار بی همتا به لطف وکرم
خویش مرا از مرداب رهایی ده وتوانی ده خویشتن را
از هرچه بدی است پاک کن
.
هرگاه که تو را خواندم، پاسخم گفتی؛
هرچه از تو خواستم، عنایتم فرمودی؛
هرگاه اطاعتت کردم، قدردانی و تشکر کردی؛
و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم، بر نعمتهایم افزودی؛
و اینها همه چیست؟
جز نعمت تمام و کمال و احسان بیپایان تو!؟
...من کدام یک از نعمتهای تو را میتوانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر بسپارم؟
...خدایا! الطاف خفیهات و مهربانیهای پنهانیات بیشتر و پیشتر از نعمتهای آشکار توست.
...خدایا ! من را آزرمناک خویش قرار ده آنسان که انگار میبینمت.
من را آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس میکنم.
خدایا!
من را با تقوای خودت سعادتمند گردان
و با مرکب نافرمانیات به وادی شقاوت و بدبختیام مکشان.
در قضایت خیرم را بخواه
.
آه خدا ؛ گفتم خسته ام ، گفتی : لا تقنطوا من رحمة الله ... از رحمت خدا ناامید نشوید ( زمر 53) گفتم : هیچ کس نمیدونه توی دلم چی میگذره ، گفتی : ان الله بین المرء و قلبه ... خدا حائل است میان انسان و قلبش (انفال 27) ، گفتم : هیچ کسی را ندارم ، گفتی: نحن أقرب إلیه من حبل الورید ... ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق 16) ، گفتم : ولی انگار اصلا منو فراموش کردی ! ، گفتی : فاذکرونی اذکرکم ... منو یاد کنید تا یا شما باشم (بقره 152)
.
نظرات شما عزیزان: