عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

حضرت على عليه السلام روزى گذرش از كربلا افتاد و فرمود : اينجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهيدان است شهيدانى كه نه شهداى گذشته و نه شهداى آينده به پاى آنها نمى‏رسند .

تهذيب، ج 6، ص 73 و بحار، ج 98، ص 116

[ سه شنبه 15 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]
[ سه شنبه 15 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سلام خسته نباشید !

میخواستم صحنه یه تصادف رو گزارش کنم

برخورد دوتا برق نگاه با سرعت خیلی زیاد ، مقصر ۱۰۰% عاشق شده !

و تا ابد به سکوت محکوم شد !

.

.

باید از آرامش گل ها گذشت ، شادمان چون لحظه دیدار شد

بهترین تسکین دل این جمله است ، باید از پیوند تو سرشار شد . . .

.

.

تا تویی در خاطرم ، با دیگران بیگانه ام / با خیالت همنشینم ، گوشه ای زندانی ام . . 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 15 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ما را همه ره ز کوی بد نامی باد وز سوختگان بهره ی ما خامی باد
نا کامی ما چو هست کام دل دوست کام دل ما همیشه ناکامی باد

.

امروز برای من شرابی ای عشق هرچند که از پایه خرابی ای عشق
یک لحظه اگر حال خوشی می بخشی یک عمر برای دل عذابی ای عشق 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 15 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

کوله بارم بر دوش سفرى مى‎ ‎باید،سفرى تاته تنهایى محض

هرکجا لرزیدى،از سفر ترسیدى ، فقط آهسته بگو: من خدا را دارم!

.

.

ساکنان دریا بعداز مدتی صدای امواج را نمیشنوند
چه تلخ است قصه عادت. 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 15 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هنگامى كه سر مقدس امام حسين (ع ) را به شام بردند، يزيد دستور داد آن سر مقدس را در ميان تشت طلايى گذاشتند. در حالى كه بازماندگان حسين (ع ) و شهداى كربلا به صورت اسير در مجلس بودند، يزيد ملعون نسبت به سر مقدس ، بى حرمتى ها كرد و دهن كجى ها نمود.
فرستاده قيصر روم كه مسيحى بود و در آن مجلس حضور داشت ، وقتى بى حرمتيهاى يزيد را نسبت به آن سر مقدس ديد نتوانست تحمل كند، بلند شد و به يزيد گفت : ما مسيحيان معتقديم كه سم الاغ حضرت عيسى (ع ) در يكى از جزاير است ، از اين رو به احترام آن هر سال از اقطار عالم به آن جزيره رفته و آن را طواف مى كنيم و براى آن نذرهاى گوناگون مى نماييم و احترام شايانى به آن مكانى كه سم در آن است مى نماييم . گواهى مى دهم كه شما در خط باطل هستيد كه با سر مقدس فرزند پيامبرتان چنين مى كنيد.
يزيد از اين اعتراض ناراحت شد و دستور قتل او را صادر كرد. فرستاده قيصر روم برخاست و كنار آن سر مقدس آمد و در پيشگاه آن سر مبارك به يگانگى خدا و پيامبرى محمد(ص ) شهادت داد. آنگاه يزيديان او را در همان مجلس به شهادت رساندند. هنگام قتل او همه اهل مجلس صداى بلند و رسايى از مقدس شنيدند كه مى گفت :
لا حول و لا قوة الا بالله 

[ دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هر که خشنودی خدا را بطلبد هر چند به قیمت خشم مردم، خداوند او را از مردم بی نیاز می کند و هر که رضایتِ مردم را با ناخوشنودی خدا طلب کند خداوند او را به مردم وا می گذارد.

امام حسین (ع) 

[ دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بزرگی در عالم خواب دید که کسی به او می‌گوید: فردا به فلان حمام برو وکار روزانه حمامی را از نزدیک نظاره کن.
دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن حمام مراجعه کرد دید حمامی با زحمت زیاد و د ر هوای گرم از فاصله دور برای گرم کردن آب حمام هیزم می‌آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است.
به نزدیک حمامی رفت و گفت: کار بسیار سختی داری، در هوای گرم هیزم‌ها را از مسافت دوری می‌آوری و ..... حمامی گفت: این نیز بگذرد...! 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

يک تاجر آمريکايي نزديک يک روستاي مکزيکي ايستاده بود. در همان موقع يک قايق کوچک ماهيگيري رد شد که داخلش چند تا ماهي بود.

از ماهيگير پرسيد: چقدر طول کشيد تا اين چند تا ماهي رو گرفتي؟

ماهيگير: مدت خيلي کمي.

تاجر: پس چرا بيشتر صبر نکردي تا بيشتر ماهي گيرت بياد؟

ماهيگير: چون همين تعداد براي سير کردن خانواده ام کافي است.

تاجر: اما بقيه وقتت رو چيکار مي کني؟

ماهيگير: تا ديروقت مي خوابم، يه کم ماهيگيري مي کنم، با بچه ها بازي مي کنم، بعد ميرم توي دهکده به دیدار دوستانم. خلاصه مشغوليم به اين نوع زندگي.

تاجر: من تو هاروارد درس خوندم و مي تونم کمکت کنم. تو بايد بيشتر ماهيگيري کني. اون وقت مي توني با پولش قايق بزرگتري بخري و با درآمد اون چند تا قايق ديگه هم بعدا اضافه مي کني. اون وقت يه عالمه قايق براي ماهيگيري داري.

ماهيگير: خوب، بعدش چي؟

تاجر: به جاي اينکه ماهي ها رو به واسطه بفروشي، اونا رو مستقيما به مشتري ها مي دي و براي خودت کارو باری درست مي کني ... بعدش کارخونه راه مي اندازي و به توليداتش نظارت ميکني ... اين دهکده کوچیک رو هم ترک مي کني و ميري مکــــزيکوسيتي! بعد از اون هم لوس آنجلس! و از اونجا هم نيويورک ... اونجاست که دست به کارهاي مهمتري مي زني ...

ماهيگير: اين کار چقدر طول مي کشه؟

تاجر: پونزده تا بيست سال.

ماهيگير: اما بعدش چي آقا؟

تاجر: بهترين قسمتش همينه، در يک موقعيت مناسب که گير اومد، ميري و سهام شرکت رو به قيمت خيلي بالایی مي فروشي! اين کار ميليون ها دلار برات عايدي داره.

ماهيگير: ميليون ها دلار! خوب بعدش چي؟

تاجر: اون وقت بازنشسته ميشي! ميري يه دهکــده ي ساحلي کوچيک! جايي که مي توني تا ديروقت بخوابي! يه کم ماهيگيري کني، با بچه هات بازي کني! بري دهکده و تا ديروقت با دوستانت خوش بگذروني و ... 

[ دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خواهم ز خدا که بی ولایم نکند / غرق گنهم ولی رهایم نکند

یک خواسته دارم از تو حسین / در هر دو جهان از تو جدایم نکند

.

.

دوباره فصل غم اومد

ماه اشک و شبنم اومد

شهر ما مشکی به تن کرد

عاشقا محرم اومد 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تولد انسان روشن شدن کبریتی است و مرگش خاموشی آن

بنگر در این فاصله چه کردی؟!!!

گرما بخشیدی یا...سوزاندی؟!!!

.

.

تا وقتی که نگاه خداوند به توست ، از روی گردانی دیگران غافل نشو. 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نمی دانست معنای خطر را / به باد آشنایی ، داد سر را
ندیدی بوسه باران کرد با شوق / درخت عشق ، لب های تبر را ؟
.

.

ای که هوای من شده ای ! دم زدن در تو ، حیات من است ! 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

جانم فدای نام زیبایت، ابوالفضل

قربان زخم چشم بینایت، ابولفضل

گر من به چای القمه بودم، زِ حسرت

هر آن بخشکیدم برآن روزت ابولفضل

.

نام علمدار سپه آید به گوشم

انگار من عمری به او حلقه به گوشم

جانم بلرزد هر می گوید «ابوالفضل»

سرّی ست خود بنهاده در اعماق گوشم

.

نام معشوق مبر نزد من از عشق مگو

عشق دیریست که در پیچ و خم عباس است

هر چه داریم همه از کرَم عباس است

خلقت جنت حق لطف کرم عباس است 

[ یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

می اندیشم و ذوب می شوم در شرمِ خویش و در حقارتِ بزرگم.

بر تو آیا چه گذشت، علمدار! آن گاه که بیرقِ سپاهِ کوچکِ برادر، در دستِ تو مانده بود. پس تو دستی برای نگاه داشتنش بر پیکر نداشتی و بیرق بر زمین افتاد. بر تو آیا چه گذشت، سقّا! آن گاه که فغان العطش، از خیمه ها بیرون می پاشید؛ پس تو سقّای کاروان بودی و شرم، خونِ تو را به جوش می آورد.

حال تو مانده ای و تنهایی حسین. دیگر سپاهی نمانده است و برادر، تنهاست. همه ی سوارانِ عاشق، یک به یک، دلاورانه خاک را بوسیدند. اینک تویی، سقّا و علمدار، بشتاب که برای برادر یاوری جز تو نمانده است. و هنوز از خیمه ها صدای العطش می تراود. این مشک تهی را بر دوش افکن! بگذار این جماعت، خاطره ی علی را باز هم زنده و ایستاده ببینند.

فرزند علی! ذوالفقارت را به آسمان نشانه بگیر و بگذار سُمِ اسبت، زمین را چون قلبِ دژخیمان بلرزاند.

چه کسی است که در برابر تو خواهد ایستاد؟

فرات تورا می خوانَد که دیری است منتظرِ دلاوری چون توست.

گام هایت، آبِ ساکنِ فرات را توفان می کند. بتاز مرد! آنان که در مقابل تو صف آراسته اند، دندان می نمایند. آیا کدام صف در هجومِ اسطوره وارِ تو، از هم نخواهد پاشید؟ نگهبانانِ آب، مبهوت می نگرند. گردبادی گویی برخاسته است، چنان که نینوا، در تاخت و تازش به هم پیچیده است. پهلوانی نشسته بر اسبی دلیر، تیغ علی در دست، مشکِ حسین بر دوش، راهِ فرات می پیماید. پس هر سربازی به سویی می گریزد. آخر، علمدار آمده است. 

[ یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گریه نکردن از سختی دلهاست.سختی دل از گناه زیاد است گناه زیاد از آرزوی زیاد است آرزوهای زیاد ازفراموشی مرگ است فراموشی مرگ ازمحبت به مال دنیاست محبت به مال دنیا سرآغاز تمام خطاهاست

مولا علی (ع)

 

[ یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 

سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند / غافل از واقعه روز حسابت نکند

ای که دم می زنی از عشق حسین بن علی / آنچنان باش که ارباب جوابت نکند

 

.

 

.

فرش بر رونق بازار حسین می نازد / عرش بر جلوه رخسار حسین می نازد

ابر بر اشک عزادار حسین می نازد / قبر شش گوشه به زوار حسین می نازد
 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 گمشده این نسل اعتماد است نه اعتقاد .

اما افسوس که نه بر اعتماد اعتقادیست و نه بر اعتقادها اعتماد!

.

.

گر بدین سان زیست باید پاک

… من چه ناپاکم اگر ننشانم از

ایمان خود، چون کوه

یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!

شاملو

.

.

به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم .

.

.

من هرگز نمی نالم…قرنها نالیدن بس است…میخواهم فریاد بزنم…!اگر نتوانستم سکوت میکنم….

.

.

من هرگز نمی نالم…قرنها نالیدن بس است…میخواهم فریاد بزنم…!اگر نتوانستم سکوت میکنم….

.

.

عشق عینک سبزی است که با آن انسان کاه را یونجه می‌بیند.

.

.

مشکلات فرصتهایی هستند که به شما داده شده اند تا بتوانید

جوهر وجود خود را بروز دهید و حداکثر تلاش خود را بکنید.

[ یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خودت را از خانه تفریق کن

و با چمدانت جمع ببند

همین خیابان تو را تا آخر عمر سواری خواهد داد

.

.

نگاه می کنی و من ز شوق می میرم

همیشه بهر من ای چشم خوش خبر باشی 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سحابی نشری شارپلس ۱۰۶-۲ با فاصله ۲هزار سال‌نوری از زمین، یکی از زایشگاه‌های فعال ستاره‌ای در کهکشان راه‌شیری است که در آینده نه‌چندان دور میزبان خوشه‌ای ستاره‌ای با۵۰ تا ۱۵۰ ستاره خواهد بود.




در مرکز این سحابی دوقطبی که شبیه به ساعت‌شنی به نظر می‌رسد، ستاره‌ای ۱۵ بار سنگین‌تر از خورشید وجود دارد که حدود یکصدهزار سال از عمرش گذشته و دانشمندان حدس می‌زنند شکل عجیب این سحابی به‌دلیل فوران شدید بادهای ستاره‌ای از قطب‌های این ستاره باشد. پرتوهای پرانرژی این ستاره جوان باعث روشن شدن این سحابی و تابش مولکول‌های آن شده است.

منبع: خبر آنلاین

گردآوری: مجله آنلاین روزِ شادی 

[ یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به درگاه تو من التماس كردم تا تاج بندگی بر سرم نهی با عشق

 به درگاه تو من التماس كردم تا دلم را بيارايی با عشق

 به درگاه تو من التماس كردم تا مرا انقدر بی قرار وصالت گردانی كه پلی بسازم با عشق و چنان شيفته ی وصالم كنی كه مرا بی قرار نگاهت كردی با عشق

 به درگاه تو من التماس كردم كه ای خدای عشق ، ای آفريننده ی عشق ، ای كه مرا از خاك آفريدی با عشق عاشقم كن با عشق به لحظه ی ديدار و وصالم برسان باعشق و همانگونه كه از خاك آفريدی با عشق به خاك بازگردانم با عشق

 

[ یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تصويري ديدني از عزاداران حسيني در كربلا.

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 

قناعت
حکیمی را گفتند: چیزی برتر از طلا دیده ای؟ گفت: بله! قناعت

 

.

 

.

 

به بزرگی گفتند: فلانی، بر تو می خندد. او گفت: اِنَّ الّذینَ اَجْرَموا کانوا مِنَ الّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ؛ همانا بدکاران بر اهل ایمان می خندند (المطففّین: 29)

 

.

 

.

از کنفوسیوس پرسیدند: آیا با یک کلمه می توان تمام زندگی را روشن و پاک نگه داشت؟ گفت: بله. پرسیدند: آن کدام کلمه است؟ گفت: آن کلمه، عبارت است از (محبت) 


ادامه مطلب
[ شنبه 12 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سوختن قصه ی شمع است ولی قسمت ماست / شاید این قصه ی تنهایی ما کار خداست

آنقدر سوخته ام با همه بی تقصیری / که جهنم نگزارد به تنم تاثیری

.

.

باران حضورت که ببارد
تنهایی ام خشکسالی اش را تعطیل می کند به حرمت قطراتی از جنس تو 


ادامه مطلب
[ شنبه 12 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

از نشانه های نادانی جدل با بی فکران است.

امام حسین (ع) 

[ شنبه 12 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آينده نگرى و پيش انديشى
مرحوم شيخ صدوق رحمة اللّه عليه در كتاب خود آورده است :
در يكى از روزها شخصى ، محضر مبارك امام حسين عليه السّلام شرفياب شد و ضمن احوال پرسى عرضه داشت : يا ابن رسول اللّه ! در چه حالتى هستى ؟ و شب را چگونه به صبح آورده اى ؟
حضرت در جواب فرمود: در حالتى به سر مى برم كه پروردگارم در هر لحظه شاهد و ناظر بر اعمال و كردارم مى باشد.
و آتش دوزخ را بر سر راه خود مى بينم ، مرگ كه به دنبال من است ، هر لحظه مرا مى جويد؛ و مى دانم كه محاسبه ، نسبت به گفتار و كردارم حتمى است ، پس سعادت و خوشبختى خود را در گرو اعمال و گفتار خود مى دانم ؛ و هر آنچه را دوست داشته باشم ، به آن دست نمى يابم ؛ و از آنچه بى زار و ناخرسندم ، نمى توانم خود را برهانم ؛ و بالا خره بايد تابع مقدّرات الهى ، باشم ؛ و ايمان دارم كه تمامى امور من به دست ديگرى است ، كه اگر بخواهد مرا مؤ اخذه مى كند؛ و اگر مايل باشد مرا عفو مى نمايد. پس با يك چنين حالتى كدام فقيرى در پيشگاه خداوند، از من فقيرتر و نيازمندتر خواهد بود  

[ شنبه 12 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آیت الله اراکی فرمود:

شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت .


پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟

با لبخند گفت خیر.

سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟

گفت: نه

با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟

جواب داد: هدیه مولایم حسین است!

گفتم چطور؟

با اشک گفت:

آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم می‌رفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.

آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت:

به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.

 منبع: کتاب آخرین گفتارها

[ شنبه 12 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نقطه آغاز تصمیم های بهتر، نقطه پایان تصمیم های بدتر است . برایان تریسی

.

 هرگاه بتوانیم از نیروی تخیل به همان اندازه استفاده کنیم که از نیروی بصری استفاده می کنیم هر کاری انجام پذیر است . کارلای


ادامه مطلب
[ جمعه 11 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

اگر دستم را در دهان اژدها فرو برم, خوشتر دارم از اين كه از ناكسی كه به مقامی رسيده است, چيزی بخواهم.

مولا علی (ع)  

[ جمعه 11 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 

نيا گل نرگس، جهان كه جای تو نيست


دو صد ترانه به لبها، يكی برای تونيست


نيا گل نرگس نيا به دعوت ما


هزار نامه كوفی، يكی برای تو نيست


نيا گل نرگس، به جان تشنه عشق


دعا دعای ظهور است، ولی برای تو نيست

 

نیا نیا گل نرگس به مادرت زهرا

 

کسی برای شهادت به کربلای تو نیست

 

[ جمعه 11 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

غریبه در حال عبور از جاده ای بی انتها بود و زیر لب با خود می گفت: جاده ی بیچاره تو هیچ وقت معنای عشق را نخواهی فهمید و جاده در دل خود گفت: لعنت به این عشق. سالهاست که با التماس زیر پای تو افتاده ام و برای برگشتنت جاده شدم ولی تو هرگز نفهمیدی

.

.

بوي يوسف ميدهد پيراهنت _ پير کنعانم براى ديدنت 


ادامه مطلب
[ جمعه 11 آذر 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 127 128 129 130 131 ... 146 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 578
بازدید کل : 395678
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس