عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را
هر که باشد، دوست دارد دوستار خویش را
هر نگاهی از پی کاریست بر حال کسی
عشق می‌داند نکو آداب کار خویش را
غیر گو از من قیاس کار کن این عشق چیست
می‌کند بیچاره ضایع روزگار خویش را
صید ناوک خورده خواهد جست، ما خود بسملیم
ای شکار افکن بتاز از پی شکار خویش را
با تو اخلاصم دگر شد بسکه دیدم نقض عهد
من که در آتش نگردانم عیار خویش را
بادهٔ این شیشه بیش از ساغر اغیار نیست
بشکنیم از جای دیگر ما خمار خویش را
کار رفت از دست ،وحشی پای بستی کن ز صبر
این بنای طاقت نااستوار خویش را 

[ چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

عشق هرجا رو کند آنجا خوش است
گر به دریا افکند دریا خوش است
گر بسوزاند در آتش دلکش است
ای خوشا آن دل که در این آتش است
تا بینی عشق را ایینه وار
آتشی از جان خاموشت برآر
هر چه می خواهی به دنیا نگر
دشمنی از خود نداری سخت تر
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جان نو خورشیدوار
عشق هستی زا و روح افزا بود
هر چه فرمان می دهد زیبا بود

 

[ چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خداحافظ همين حالا، همين حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگين، به ياد اون همه ترديد
به ياد آسمونی که منو از چشم تو ميديد
اگه گفتم خداحافظ نه اينکه رفتنت ساده اس
نه اينکه ميشه باور کرد دوباره آخر جاده اس
خداحافظ واسه اينکه نبندی دل به رؤيا ها
بدونی بی تو و با تو، همينه رسم اين دنيا
خداحافظ خداحافظ
همين حالا
خداحافظ 

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن
چشمهایم بی تو بارانی است حرفش را مزن
دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا
دل شکستن کار آسانی است حرفش را مزن
خورده ای سوگند روزی عهد مارا بشکنی
این شکستن نا مسلمانی است حرفش را مزن
حرف رفتن میزنی وقتی که محتاج توام
رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن 

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

امشب غزل! مرا به هوایی دگر ببر
تا هر کجا که می بردت بال و پر ببر
تا ناکجا ببر که هنوزم نبرده ای
این بارم از زمین و زمان دورتر ببر
اینجا برای گم شدن از خویش کوچک است
جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر
آرامشی دوباره مرا رنج می دهد
مگذار در عذابم و سوی خطر ببر
دارد دهان زخم دلم بسته می شود
بازش به میهمانی آن نیشتر ببر
خود را غزل! به بال تو دیگر سپرده ام
هر جا که دوست داری ام امشب ببر ببر! 

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

اي نگاهت نخي از مخمل و از ابريشم
چند وقت است که هر شب به تو مي‌انديشم
به تو آري به تو، يعني به همان منظره دور
به همان سبز صميمي، به همان باغ بلور
به همان سايه، همان تصويري
که سراغش ز غزلهاي خودم مي‌گيري
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
يعني آن شيوه فهماندن منظور به هم 

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

از من بگریزید که می خورده ام امروز
با من منشینید که دیوانه ام امشب
ترسم که سر کوی تو را سیل بگیرد
ای بیخبر از گریه ی مستانه ام امشب
یک جرعه ی آن مست کند هر دو جهان را
چیزی که لبت ریخت به پیمانه ام امشب
بی حاصلم از عمر گرانمایه فروغی
گر جان نرود در پی جانانه ام امشب 

[ یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

راست گفتی عشق خوبان آتش است
سخت می سوزاند اما دلکش است
من کجا پرهیز از این آتش کجا
شاد مانم گرچه در این آتشم
روز و شب می سوزم اما دلخوشم
از خدا خواهم که افزونش کند
دل اگر دم زد پر از خونش کند 

[ یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

درگرگ وميش چشمهاي تو
نبض شكسته من موج ميزند
باري اگر هنوز به مسلخ نرفته ام....اما
ازالتهاي عشق تو
ديري است با آتش آشنام
مرا رها نكن
كه شكستن گناه نيست
درمكتبي كه توآموزگار عاطفه ايي
صاحب گناه كسي است كه با يك بهانه اي
رفتن بهانه كرد
حتي به التماس عشق بهايي نداد ورفت
تنها به آبروي عشق
به من يك نگاه كن
قلبم گرفته وبغضم شكسته است...
آيا هنوز... نگاهم نميكني؟؟؟!!! 

[ شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گل از تراوت باران صبحدم، لبريز
هواي باغ و بهار از نسيم و نم لبريز
صفاي روي تو اي ابر مهربان بهار
كه هست دامنت از رشحه ي كرم لبريز
هزار چلچله در برج صبح مي خوانند
هنوز گوش شب از بانگ زير و بم لبريز
به پاي گل چه نشينم درين ديار كه هست
روان خلق زغوغاي بيش و كم لبريز
مرا به دشت شقايق مخوان كه لبريز است
فضاي دهر ز خونابه ي رستم، لبريز
ببين در آينه ي روزگار نقش بلا
كه شد ز خون سياووش، جام جم لبريز
چگونه درد شكيبايي اش نيازارد
دلي كه هست به هر جا ز درد و غم لبريز 

[ شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نفس مي زند موج، ساحل نمي گيردش دست،
پس مي زند موج .
فغاني به فريادرس مي زند موج !
من آن رانده مانده بي شكيبم،
كه راهم به فريادرس بسته،
دست فغانم شكسته،
زمين زير پايم تهي مي كند جاي،
زمان در كنارم عبث مي زند موج !
نه درمن غزل مي زند بال،
نه در دل هوس مي زند موج ! 

[ پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چه لحظه ها که شکستم که تا شکسته نباشی
عزیز شرقی خوبم، بگو که خسته نباشی
چه لحظه ها که گسستم ز غصه تار وجودم
که پلیدار بمانی، که تا گسسته نباشی
به هر بهانه رمیدی، به هر بهانه گسستی
دلت نخواست که از من، دمی تو رسته نباشی
به بال صبر پریدم به باغ سرد جدائی
که از زیادی عشقم به غم تو بسته نباشی
ز هر کجا که گذشتم، به هر کجا که نشستم
به پیش روی دل من نشد نشسته نباشی
خجسته بود بهارم ز حسن روی تو، اما
بهار گو که پس از تو دگر خجسته نباشی
به پای عشق نشستم، به راه عشق شکستم
بگو که خسته نباشی، دگر شکسته نباشی 

[ پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هر چه زيباست مرا ياد تو مي اندازد
آن که بيناست مرا ياد تو مي اندازد
تو که نزديک تر از من به مني مي داني
دل که شيداست مرا ياد تو مي اندازد
هر زمان نغمه ي عشقي است که من مي شنوم
از تو گوياست ، مرا ياد تو مي اندازد
ديگران هر چه بخواهند بگويند که عشق
بي کم و کاست مرا ياد تو مي اندازد
ساعتي نيست فراموش کنم ياد تو را
غم که با ماست مرا ياد تو مي اندازد 

[ چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نشود فاش كسي آنچه ميان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش كن با لب خاموش سخن مي گويم
پاسخم گو به نگاهي كه زبان من و توست
روزگاري شد و كس مرد ره عشق نديد
حاليا چشم جهاني نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما كس نرسيد
همه جا زمزمه ي عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ارنه
اي بسا باغ و بهاران كه خزان من و توست
اين همه قصه ي فردوس و تمناي بهشت
گفت و گويي و خيالي ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به ديباچه ي عقل
هر كجا نامه ي عشق است نشان من و توست
سايه ز آتشكده ي ماست فروغ مه و مهر
وه ازين آتش روشن كه به جان من و توست .. 

[ سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعلست
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی 

 

[ دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

در انتظار رفتنم ، به نزد آن عزیز و پاک
خدای عشق و عاشقی ، مرا بکن تو مرد خویش
در انتظار رفتنم ، نکش مرا تو منتظر
خدای قلب من تویی،مردم ز قلب سرد خویش
در انتظار رفتنم ، سخت و بسی هم قاطعم
خدای هر کرداری ، پشیمانم ز کرد خویش
در انتظار رفتنم ، مرا به رفتن وا مزار
خدای امیدم تویی، نکن مرا تو ردِ خویش
در انتظار رفتنم ، من با همین اشکای سرد
خدای هر اشک و غزل ، بخر مرا بخردِ خویش 

[ دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

اگر آن یار سیمین بر ، که لرزانده دل ما را
به روی چشم امیدم نبندد جمله درها را
چو می دانم همه دنیا به یک ارزن نمی ارزد
نمی بخشم به او مـُـلک سمرقند و بخارا را
اگر خواهم متاع من به کار آن نگار آید
یقیناً هم نمی بخشم سر و دست و تن و پا را !!!
تمام آرزوی من کنارش زندگی باشد
نه مرگم آرزو باشد که بخشم روح و اجزا را !
همه دارایی شاعر دلی از جنس باران است !
که حاتم گونه می بخشم اگر خواهد دل ما را 

[ دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

زیر خاکستر ذهنم باقی است
آتشی سرکش و سوزنده هنوز
یادگاری است ز عشقی سوزان
که بود گرم و فروزنده هنوز

عشقی آن گونه که بنیان مرا
سوخت از ریشه و خاکستر کرد
غرق در حیرتم از اینکه چرا
مانده ام زنده هنوز

گاهگاهی که دلم می گیرد
پیش خود می گویم
آن که جانم را سوخت
یاد می آرد از این بنده هنوز؟ 

[ یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 انگشتهای “هیس”
ما را
از هر طرف نشانه گرفتند
انگار
غوغای چشمان من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود
(قیصر امین پور)

[ یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور ودراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبير رؤيای ناديده ای
تو نوری كه بر سايه تابيده ای
تو يك آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاك ترديد باريده ای
تو يك خانه در كوچه زندگی
تو يك كوچه در شهر آزادگی
تو يك شهر در سرزمين حضور
تويی راز بودن به اين سادگی
مرا با نگاهت به رؤيا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بي تپش در سراب
مرا تا تكاپوی دريا ببر 

[ شنبه 6 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد! 

[ شنبه 6 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

یوسف مصری نمی آید به کنعان دلم
بازسر را می گذارد غم به دامان دلم
بی حضورچتر دستانت ببین یعقوب وار
مانده ام امشب دوباره زیر باران دلم
خوب می دانی زلیخای جنون با من چه كرد
پاره شد در ماتم عصمت گریبان دلم
نوح من ! خاصیت عشق است امواج بلند
كشتی ات را بشكن و بنشین به طوفان دلم
كی بهارت می وزد بر گیسوان حسرتم
كی نگاهت می شود ای خوب مهمان دلم ؟
تا بگویی با من از عریانی اندوه خویش
تا بگویم با تو از اسرار پنهان دلم
بوی پیراهن مرا كافی است تا روشن شود
چشم تاریك و شب خاموش كنعان دلم 

[ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

فلك درقصدآزارم چرايي؟
گلم گر نيستي,خارم چرايي؟
توكه باري زدوشم بر نداري 
ميان بار,سربارم چرايي؟
به درياي غمت دل غوطه ور بي
مرا داغ فراغت بر جگربي
زمژگان خدنگت خورده ام تير
كه هر دم سوز دل زان بيشتربي

 

[ جمعه 5 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دل بود که از قافله ما را عقب انداخت 
سر رفتن این حوصله ما را عقب انداخت
حتی همه ی جاده ها نیز گواهند 
این پای پر از آبله ما را عقب انداخت
از باد رهاتر شده بودیم ، ولی حیف 
سنگینی این سلسله ما را عقب انداخت
یک سجده فقط فاصله ما و خدا بود 
دل نیز از این مرحله ما را عقب انداخت
هنگام تهجد شده بود و همه دیدند 
خودخواهی این قافله ما را عقب انداخت

[ پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تو خوابو توي بيداري تو رو هر شب صدا كردم
نبودي در كنار من به عشقت اكتفا كردم
تو رو از دور نگاه كردم، تو رو از دور بوسيدم
نبودي پيش من اما ، تو رو همواره ميديدم
نبودي پيش من اما شريك زندگيم بودي
دليل بغض هر لحظه خوده عاشق شدن بودي
چقدر دلواپست بودم تو اين تبعيد اجباري
فقط خوشحالم از اينكه به من وابستگي داري
تو رو از دور نگاه كردم ، تو رو از دور بوسيدم
نبودي پيش من اما تو رو همواره مي ديدم
نبودي پيش من اما شريك زندگيم بودي
دليل بغض هر لحظه خوده عاشق شدن بودي 

[ پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من

آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
می‌ریزد آبشار غزل از زبان من

آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من

بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!

با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خوانده‌ای به گوش من این، مهربان من

[ سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
موهات را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن
من در کنار توست اگر چشم وا کنی 
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن
امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن.... 

[ سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 گل مــی کنـــد به باغ نگـاهت جـوانیم
وقــتی بروی دامـــن خـــود می نشانیم
داغ جنون قـــطره ی اشــکم به چشم تو
هر چند از دو چـشم خودت می چکانیم
مـن عابـــر شــکســته دل خـلوت تو ام
تا بیـکران چشــم خـــودت مــی کشانیم
یک مشـت بغض یخ زده تفسیر می کند
انـــــدوه و درد غربــت بــی همــزبانیم
وقــتی پـرید رنگ تو از پشت قصه ها
تصــویر شد نهـــایت رنـــگــین کـمانیم
تو، آن گلی که می شــکفی در خیال من
پُر می شود زعطر خوشــت زنــدگانیم
در کـهــکشان چـشم تو گم می شود دلم
سرگـشتـــه در نــــهایــتی از بی نشانیم
زیــبـــاترین ردیف غـــزلهای من توئی
ای یـــــار ســــرو قـــامت ابـرو کمانیم
حـــالا بیـــا و غــربت ما را مرور کن
ای یــــادگــــــار وســعت سبـز جوانیم

[ سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سروديم نم نم: تو را دوست دارم

نه خطي ، نه خالي! نه خواب و خيالي!
من اي حس مبهم تو را دوست دارم!

سلامي صميمي تر از غم نديدم
به اندازه ي غم تو را دوست دارم

بيا تا صدا از دل سنگ خيزد
بگوييم با هم : تو را دوست دارم

جهان يك دهان شد هم آواز با ما:
تو را دوست دارم، ‌تو را دوست دارم 

[ سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سپیده سر زده پرواز باید 
 در این ماتم کده آواز باید 
 خداوندا! چه شوری است
اینکه دل را
 سرود عاشقی ها ساز باید 
 نمی دانم نسیم صبحگاهی 
 کجا گفته 
 که او را ناز باید،سپیده سر زده پرواز باید 
 دو نقش چشم تو غماز باید 
 بگو یارب که باید عاشقی کرد؟؟؟ 
 و یا اینکه فقط همراز باید؟؟؟ 

[ دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 21 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6812
بازدید دیروز : 5986
بازدید هفته : 6812
بازدید ماه : 29162
بازدید کل : 424262
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس