عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

یه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالی
 با یه عکس و چند تا نامه پر نمی‌شه جای خالی
میون بود و نبودت جای خالیتُ حساب کن
 وقت اومدن تموم ثانیه‌ها رو جواب کن
یه عالم فرقه میون از جدایی دق آوردن
 تا با دستای قشنگت تو خود عاشقی مردن
چشممُ به گریه بنداز فکر نکن تو عشق فقیرم
 ضرب تو ضربه‌ی ساعت زنده می‌شم و می‌میرم
قلبمُ به غصه بشکن نگاه کن به تیکه پارم
من به غیر از خواستن تو، رو لبم حرفی ندارم 

[ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من به اندازه‌ی تقدیر توام .. که به دست روشنت دل بسته
 آسمون دل گرفته با منه .. گریه انگار که به من پیوسته
حس خوب داشتنت همرامه .. این به من گرمی بودن میده
 من به این دلهره عادت دارم .. این تویی داره امونم میده
تو تموم عاشقانه‌ی منی .. که به هر جهت پر از احساسی
 تو با دستای قشنگت داری .. پل رویا رو برام میسازی
من بدون تو یعنی یک مرداب .. می‌رسم به تیرگی یک خواب
بگو این تاریکی‌ها با ما نیست .. در میاد از پشت ابرا مهتاب

[ دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من و این درد آشنای همیم
مرهم زخم هم,دوای همیم
پیچک وشاخ سبز احساسیم
که در این باغ ازبرای همیم
سخن از ترک گفتن آسان نیست
مبتلای هم و بلای همیم
در قفس گر چه عمر می گذرد
بلبل طبع با صفای همیم
هر غزل خنجری است بردل خون
درد زخمان بی شفای همیم
من و و ترس از خیال بی تو شدن
در تظاهر که دل رضای همیم
صحبت از رفتن و آمد و دیدم
هر یکی زودتر فدای همیم
صحبت از رفتن و آمد و دیدم 

[ دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
بدیدار اجلل باشد اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی
کیم من ؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
گهی افتان و خیزان چون غباری دربیابانی
گهی خاموش و حیران چون نگاهی برنظرگاهی
رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
باقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی

 

[ شنبه 3 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا
نوش‌داروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار
این‌همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی‌کردی سفر
این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا
شاعر: شهریار 

[ جمعه 2 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خواب و خیال نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت 

[ جمعه 2 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیرآشنایی
همه شب نهاده‌ام سر، چوسگان، بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه‌ی گدایی
مژه‌ها و چشم یارم به نظرچنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
در گلستان چشمم ز چه روهمیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیده‌ام ز گلها همه بوی بی‌وفایی
به کدام مذهب این به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که توعاشقم چرایی؟
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهدریایی
در دیر می‌زدم من، که یکی زدر در آمد
که : درآ، درآ، عراقی، که توهم از آن مایی

[ پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد زا این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد ،هم بسازد


[ پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آینه پرسیدچرادیرکرده است؟
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟
خندیدم و گفتم اوفقط اسیر من است
تنهادقیقه ای تاخیر کرده است
گفتم امروز هوا سرد شده است
شاید قرار تغییر کرده است
خندید به سادگیم آینه وگفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است
گفتم از عشق من چنین سخن مگو
گفت خوابی سالها دیر کرده است
در آینه به خود نگاه می کنم آه
عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
گفت آینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است. 

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من از هزار سال خستگي
از کنج زندون اومدم
دلم کوير غربته به عشق بارون اومدم
غرور تيکه تيکمو ميخوام که مرهم بذارم
غصه هاي يه عمرمو رو دوش عالم بذارم
من پي دست پاک ميام
غبار قلب پيرمو پاک کنو رها کنه روياهاي اسيرمو
ميخوام که از ياد ببرم هر چي ازم گرفته شد
ميخوام فراموش بکنم هرچي رشتم پنبه شد
خنده تلخ آدما هميشه از دلخوشي نيست
گاهي شکستن دلي کمتر از آدمکشي نيست
گاهي دلم اينقدر تنگ ميشه که گريه هم کم مياره 

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست
قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...

[ دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت
یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت
ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد
از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد
ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی
یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی
ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد
مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد
ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود
یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود
ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد
یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد !

[ دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

توی این شبای دلگیر تو بیا پناه من باش
توی تنهایی شکستم بیا تکیه گاه من باش
دلم از غربت اینجا بی تو بدجوری گرفته
بیا می دونم که یادم هنوز از یادت نرفته
نذار اون نگاه آخر، آخرین وداع ما شه
دل بِده به خواهش من؛ دستامون نذار جداشه
دوباره منو صدا کن ببرم تا لب رویا
بی تو امروز رو نمیخوام ،برسون منو به فردا

[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دیگر از سقف زمانه, آفتابی بر نمی تابد مرا
کلبه ی جانم دگر بار, روشنایی نیست
در کنار پنجره دیگر گل اندامم نمی ماند
شهر خالی مانده بی او, آشنایی نیست
لا لا لا لای, لالای لالای
لا لای لالای
لا لا لا لای, لالا لالا لای ,ممم

کوچه باغان گذشته خالی از فریاد شبگرد و غزل گشته
باغ سرسبز جوانی ها, خزانی شد
سالها بی بودنت بودم, تن به هر بیهوده فرسودم
جمع این مطلب زدم من, زندگانی شد
لا لا لا لای, لالای لالای
لا لای لالای
لا لا لا لای, لالا لالا لای ,ممم 


 

[ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست
هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست!
عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه!
دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست.
نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد ،
شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست.
تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست
کـار با هـستی ِ از دغـدغـه لـبریـزم نـیست
بخـت آن را کـه شـبی پـاک تـر از بـاد ِ سـحر ،
بـا تـو ، ای غـنچه نشکـفـته بـیامیـزم نـیست.
تـو بـه دادم بـرس ای عـشق ، که با ایـن هـمه شـوق
چـاره جـز آنکـه به آغـوش تـو بگـریـزم نـیست. 

[ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سر خود را مزن اينگونه به سنگ،
دلِ ديوانه‌ي تنها، دل تنگ!!

منشين در پس اين بهت گران
مَدَران جامه‌ي جان را، مَدَران!!

مكن اي خسته در اين بغض درنگ..
دلِ ديوانه‌ي تنها، دل تنگ 

[ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شب شد خیال آمدنت را به من بده
حسِ عزیز در زدنت را به من بده
امشب شبیه عشق رها شو درون من
روحِ شگرفِ بی بدنت را به من بده
اینجا میان موزه‌ی شب خاك می خورم
یك شب هوای پرزدنت را به من بده
من با تو گفتن از تو ، تو را دور می شوم
ی من ، منِ همیشه ،من ات را به من بده
حرفی نمانده است ، ولی محضِ یك حضور
فریادهای بی دهنت را به من بده
مردن مرا نشانه‌ی تلخی ست ، بعد از این
نامِ قشنگِ زیستن ات را به من بده 

[ جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو 

[ جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

باشد! سکوت کن گل گندم! سکوت کن..
از ترس قصه سازي مردم سکوت کن..
باشد غرور من که برايت عزيز نيست..
بي هيچ زحمتي به تبسّم سکوت کن..
از ياد برده اي نکند آن گذشته را؟..
کوي بهشت، آن در هشتم؛ سکوت کن..
اينجا ميان اين مه سردي که حاکم است..
ساعات و کوچه ها گم و من گم؛ سکوت کن..
حوّا سقوط کرد و زمين نعره اي کشيد..
امّا تو باز هم -گل گندم!- سکوت کن.. 

[ جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

رفتنت را ديدم ..
تو به من خنديدي ..
آتش برق نگاهت دل من آتش زد ..
و مرا در پس يک بغض غريب ..
در ميان برهوتي تاريک ..
پشت يک خاطره سرد و تهي..
با دلي سنگ رهايم کردي ..
و تو بي آنکه نگاهي بکني به دل خسته و آزرده من..
رفتنت را ديدم ..
تا به آنجا که نگاهم سو داشت ..
و تو در آخر اين قصه تلخ محو شدي..
باورم نيست که ديگر رفتي ..
اشک من بدرقه راهت باد.. 

[ جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چشم تو زينت تاريكي نيست...
پلكها را بتكان...
كفش به پا كن و بيا...
و بيا تا جايي
كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد ؛
و زمان روي كلوخي بنشيند با تو...
و مزامير شب، اندام تو را
مثل يك قطعه آواز به خود جذب كند 

[ سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

موجيم و وصل ما ، از خود بريدن است
ساحل بهانه اي است ، رفتن رسيدن است
تا شعله در سريم ، پروانه اخگريم
شمعيم و اشک ما ،در خود چکيدن است
ما مرغ بي پريم ، از فوج ديگريم
پرواز بال ما ، در خون تپيدن است
پر مي کشيم و بال ، بر پرده ي خيال
اعجاز ذوق ما ، در پر کشيدن است
ما هيچ نيستيم ، جز سايه اي ز خويش
آيين آينه ، خود را نديدن است
گفتي مرا بخواه ، خوانديم و خامشي
پاسخ همين تو را ، تنها شنيدن است
بي درد و بي غم است ، چيدن رسيده را
خاميم و درد ما ، از کال چيدن است 

[ دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ای عطر بهار زندگانی .
ای ماه شکفته ی دل افروز .
ای پیک دیار عشق و مستی .
ای جام شراب خنده آموز .
یک لحظه بپیچ در مشامم .
یک شب بنشین بر آسمانم .
یک بار بزن در نیازم .
یک جرعه بریز بر زبانم 

[ دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

باز هم در وصف گل وا مانده ام
بي تو اي آئينه تنها مانده ام
باز هم نيلوفر و يك آفتاب
باز هم يك جرعه از درياي ناب
واژه مي خواهم تو را معنا كنم
تا غمي ناگفته را افشا كنم
شرح تو يك قصه ي بي انتهاست
صحبت شيدايي پروانه هاست
بي تو من خورشيد را گم مي كنم
با سياهي ها تكلم مي كنم
تو نويد روزهاي روشني
غنچه اي بشكفته در قلب مني 

[ دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

حالمــــان بد نیست غم کم می خوریم
کم که نه، هر روز کم کم مـی خوریم 
آب مـــــی خـــواهم سرابم مــی دهند 
عشـــــق می ورزم عـــذابم می دهند 
خود نمیدانم کجا رفتــــم بـــــه خواب 
از چه بیدارم نکــــــــردی آفــــــــتاب 
خنـــــــجری بر قــــــلــب بیمارم زدند 
بی گنـــــــــــاهی بــــودم و دارم زدند 
دشنه ای نامــــــرد بـــــرپشتم نشست 
از غم نامردمی، پــــشتم شـــــــکست 
عشق آخر تیــــــشه زد بر ریـــشه ام 
تیشـــــه زد بر ریـــــشه ی اندیشه ام 
عشق اگر این است مرتـــــد می شوم 
خوب اگر این است من بــــد می شوم 
در مـــــــیان خلق سر در گــــــم شدم 
عاقبــت آلــــــوده ی مــــــردم شـــدم 
بعد از این بــــا بی کسی خــو می کنم 
هر چه در دل داشتــــم رو مــــی کـنم

[ شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ببین دوباره خواب رابه چشم نیمه باز من ببین خیال ناب را به چشم نیمه باز من
دوباره هدیه داده ای به یک نگاه گرم خود حضور آفتاب را به چشم نیمه باز من
خیا ل آورد مر ا به صحبتی کنار تو نگاه کن سراب را به چشم نیمه باز من
نگفته های من همه تو را بهانه میکنند اگر دهی جواب را به چشم نیمه باز من
چومی رسم کنارتوشکسته محومی شوی عجب ببین حباب را به چشم نیمه باز من
تو ناپدید می شوی ومن خراب می شوم چه میدهی عذاب را به چشم نیمه باز من
دوباره شعله ورشده وجودشمع نیمه جان بساز این خراب را به چشم نیمه باز من 

[ جمعه 19 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بعدمن درذهن تويک نام ميماندبجا
آتش يک عشق بي فرجام ميماندبجا
بي تو آرام از کنارخاطراتت مي روم
يادمن در سايه ابهام ميماند بجا
ميروم گم ميشوم درکوچه هاپس کوچه هاتنگ غروب
جاي پاي کهنه ايام مي ماند بجا
ميرويم بي هم بعد ما دردشت عشق
روي دوش باد يک پيغام مي ماند بجا 

[ جمعه 19 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به یاد تو نوشتم تو دفترای شعرم
به یاد اون گذشته به یاد سرنوشتم
نوشته های غمگین برای تسکین دل
به یاد روزی که تو گذاشتی رفتی ای دل
اگر تو این لحظه ها همدم من نموندی
مشکلی نیست عزیزم تو خاطرم تو موندی
اگر گذاشتی رفتی یک دفعه و بی خبر
اما بدون عزیزم تو یادمی تا سحر
نوشته ها م تو این جا کمکِ حال منن
نوشته هام همیشه هم رنگِ حزن و غمن
هر روز با یک نوشته سعی می کنم تا بگم
چی کشیدم تو دنیا میونه این همه غم
با این نوشته ها من به یاد تو می مونم
می نویسم تا نگی به یاد تو نموندم
نوشته های سنگین از جنس غصه و غم
می نویسم تا بشن واسه دلم یه هم دم
هر چند نموندی پیشم اما واست می خونم
از تو می گم همیشه تو یادمی هنوزم
هر چند از این جا رفتی اما کنارم هستی
فکر می کنم همیشه کنار من نشستی 

[ جمعه 19 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت 
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت 
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت 
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت 
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت 
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت 
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت 

[ پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

كاش ميشد پرنده بوديم توي دست آسمون
تا براي هم مي ساختيم از پَرامون آشيون
من براي تو ميساختم سقفي از بال و پرم
تو ميزاشتي عاشقونه پرت رو زير سرم
واي اگه پرنده بوديم تو رو با خودم مي بردم
وقتي با تو مي پريدم آسمون كم مياوردم
نميذاشتم شوق پرواز تو دلامون بره از ياد
تو رو با خودم ميبردم جايي كه نباشه صيّاد
تو فقط بايد بموني اي پناهِ آخر من
تا كه پرپر نشه بي تو همه ي بال و پر من
كاش ميشد پرنده بوديم توي دست آسمون
تا براي هم مي ساختيم از پَرامون آشيون
من براي تو ميساختم سقفي از بال و پرم
تو ميزاشتي عاشقونه پرت رو زير سرم
واي نگو اين فقط يه خوابه ، من و تو پرنده نيستيم
وقتي همديگرو داريم نگو ما برنده نيستيم
ما ميتونيم از محبّت با هم آسمون بسازيم
حتي با دستاي خالي با هم آشيون بسازيم 

[ چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 21 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6784
بازدید دیروز : 5986
بازدید هفته : 6784
بازدید ماه : 29134
بازدید کل : 424234
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس