عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

ترا افسون چشمانم ز ره برده ست و میدانم
چرا بیهوده می گویی دل چون آهنی دارم
نمیدانی نمیدانی که من جز چشم افسونگر
در این جام لبانم باده مرد افکنی دارم
چرا بیهوده میکوشی که بگریزی ز آغوشم
از این سوزنده تر هرگز نخواهی یافت آغوشی
نمیترسی نمیترسی نمیترسی که بنویسند نامت را
به سنگ تیره گوری شب غمنک خاموشی
بیا دنیا نمی ارزد به این پرهیز و این دوری
فدای لحظه ای شادی کن این رویای هستی را
لبت را بر لبم بگذار کز این ساغر پر می
چنان مستت کنم تا خود بدانی قدر مستی را
ترا افسون چشمانم ز ره برده است و میدانم
که سر تا پا به سوز خواهشی بیمار میسوزی
دروغ است این اگر پس آن دو چشم راز گویت را
چرا هر لحظه بر چشم من دیوانه می دوزی 

[ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شب است و نام تو را عارفانه میخوانم
ببین كه شعر تو را بی بهانه میخوانم
شب است و مرغ شب و ذكر حمد ایزد پاك
و من كه ذكر تو را جاودانه میخوانم
به كلبه دل من عاشقانه كن گذری
كه من همیشه تو را ، عاشقانه میخوانم
جوانه میشكفد دردلم به عشق وصال
و من ، دوباره تو را چون جوانه میخوانم
أسیر موج دعایم ، كسی نمیداند
كه زیر موج ، غزل از كرانه میخوانم
در این غروب غم انگیز ، همدم من باش
ببین كه شعر تو را ، بی بهانه میخوان 

[ یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود هم در غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
سودای تورا بهانه ای بس باشد
مه گوش تو را ترانه ای بس باشد
در کشتن ما چه میزنی تیر جفا
مارا سر تازیانه ای بس باش

مولوی 

[ یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نه خورشیدی، نه مهتابی، شبی خاکستری دارم
من از خورشید، من از مهتاب، حال بهتـــــــــــــری دارم

نه از رمزم، نه از رازم، سراسر حس آغازم
گذشته ، حال ، فردا را، درون خلســـــــــــــه می بازم

نه كم رنگم، نه پر رنگم، دل رنگین كمون دارم
هوای پر زدن در من ، هوای آســـــــــــــمون دارم

نه در خوابم، نه بیدارم، در این خلسه گرفتارم
بیا درمان این دل باش، بیا بی تو چه بیمارم 

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تو از دردی كه افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
تمام سعی تو كتمان عشقت بود در حالی
كه از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی
فقط يك لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد
چرا عاقل كند كاری كه بازآرد پشيمانی؟ 

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم
تا برفتي ز برم صورت بي جان بودم
نه فراموشيم از ذكر تو خاموشي بود
كه در انديشه اوصاف تو حيران بودم
بي تو در دامن گلزار نخفتم يك شب
كه نه در باديه ی خارمغيلان بودم
زنده مي كرد مرا دم به دم اميد وصال
ورنه دور از نظرت كشته هجران بودم
به تولاي تو در آتش محنت چو خليل
گوييا در چمن لاله و ريحان بودم
تا مگر يك نفسم بوي تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحر خوان بودم
سعدي از جور فراقت همه روز اين مي گفت
عهد بشكستي و من بر سر پيمان بودم

سعدی 

 

[ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دل من باز گریست
قلب من باز ترک خورد و شکست
باز هنگام سفر بود
و من از چشمانت می خواندم
که به آسانی از این شهر سفر خواهی کرد
و از این عشق گذر خواهی کرد
و نخواهی فهمید....
بی تو این باغ پر از پاییز است...! 

[ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آسمان بارانيست...
همگي ميگذرند...
چتردارن به دست...
تانباردباران"برسروصورتشان...
اما...........
من تنهاورها
زيراين سقف سياه
مينشينم بي تو...
وبه تو....مي انديشم... 

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

وحشت از عشــــــــق که نه، ترسم از فاصله هاست
وحشت از غصه که نه، ترسم از خاتمه هاست

ترس بیهوده ندارم، صحبت از خاطره هاست
صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست

کوله باری است پر از هیچ که بر شانه ماست
گله از دست کسی نیست، مقصر دل دیوانه ماست!!... 

[ جمعه 23 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولى دل به پائیز نسپرده ایم
چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم!
دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم 

[ جمعه 23 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دست عشق از دامن دل دور باد!
می‌توان آیا به دل دستور داد؟
می‌توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را بی‌گزاره در نهاد ما نهاد 

[ پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من دلم میخواهد،خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش،دوستهایم بنشینند آرام
گل بگویند و همه گل شنوند
شرط وارد گشتن،شستشوی دلهاست
شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی میکوبم
روی آن برگ نویسم ای یار،خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد هرگز،خانه ی دوست کجاست؟؟؟ 

[ چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن ! آینه اینقدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست ؟!
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایق ات را بشکن! روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست 

[ سه شنبه 20 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بمان با من که بی تو، صدایی خسته در بادم 
در این اندوه بی پایان، بمان تنها تو در یادم
شبیه برگ پاییزی، پر از احساس دلتنگی
دلت مانند یک دریا، زلال و صاف و بیرنگی
چه شبهایی که من بی تو، خزان عشق را دیدم
ولی از عشق گفتم باز، کنار غصه روییدم
بلور اشک های من، همان آغاز تنهای ست
مرور خاطرات دل، عجب تکرار زیبایی ست. 

[ سه شنبه 20 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند
نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
.

[ یک شنبه 18 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
یک طرف خاطره ها!
یک طرف پنجره ها!
در همه آوازها! حرف آخر زیباست!
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست 

[ یک شنبه 18 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گرچه هرلحظه زبيداد تو خونين جگرم
هم بجان توكه ازجان بتو مشتاق ترم

غمي خواهم كه غمخوارم تو باشي
دلي خواهم كه دل آزارم تو باشي

گر هيچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو نيست بگو راست بگو

غير از غم عشق تو ندارم , غم ديگر
شادم كه جز اين نيست مرا همدم ديگر

دل كه آشفته روي تو نباشد دل نيست
آنكه ديوانه خال تو نشد عاقل نيست

[ پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شبيه قطره باران که آهن را نمي فهمد
دلم فرق رفيق و فرق دشمن را نمي فهمد
نگاهي شيشه اي دارم به سنگ مردمک هايت
الفباي دلت معناي نشکن را نمي فهمد

[ پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست
تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما
آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست 

[ دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را
آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا
ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان
برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا
ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا... 

[ یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

رد شد شبیه‌ رهگذری‌ باد، از درخت‌ 
آرام‌ سیبِ کوچکی‌ افتاد از درخت‌
افتاد پیشِ پای‌ تو، با اشتیاق‌ گفت:
ای‌ روستای‌ شعر تو آباد از درخت،
امسال‌ عشق‌ سهم‌ مرا داد از بهار
آیا بهار سهم‌ ترا داد، از درخت؟
امشب‌ دلم‌ شبیه‌ همان‌ سیب‌ تازه‌ است‌
سیبی‌ که‌ چید حضرت‌ فرهاد از درخت‌
کی‌ می‌شود که‌ سیب‌ غریبِ نگاه‌ من‌
با دستِ گرم‌ تو شود آزاد از درخت‌
چشمان‌ مهربان‌ تو پرباد از بهار
همواره‌ رهگذار تو پرباد از درخت‌
امروز آمدی‌ که‌ خداحافظی‌ کنی‌
آرام‌ سیب‌ کوچکی‌ افتاد از درخت!

[ شنبه 10 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها
چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها
کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد
و او هنوز شکوفاست بین آدمها
کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند
غروب زمزمه پیداست بین آدمها
چه می شود همه از جنس آسمان باشیم
طلوع عشق چه زیباست بین آدمها
تمام پنجره ها بی قرار بارانند
چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها
به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو
دلت به وسعت دریاست بین آدمها 

[ شنبه 10 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرامو روشنی 
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب 

[ جمعه 9 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز 
بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست
غمدیده ترین عابر این خاک منم من
جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست
در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا
مانند کویری که در آن قافله ای نیست
می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس
در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست
شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد 
هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست 

[ جمعه 9 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست
قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ... 

[ جمعه 9 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستم
تو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستم
با یادگاری از تبر، از سمت جنگ آمدی گفتم
چه آمد بر سرت؟ گفتی که مَحرم نیستم
مجذوب پروازم ولی، دستم به جایی بند نیست
حالا قضاوت کن خودت، من بی‌گناهم! نیستم
با یک تلنگر می‌شود، از هم فروپاشی مرا
نگذار سر بر شانه‌ام، آن‌قدر محکم نیستم
خواندی غزل‌های مرا، گفتی که خیلی عاشقم
اما نمی‌دانم خودم، هم عاشقم هم نیستم 

[ جمعه 9 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

حلالت میکنم اما هنوزم از تو دلگیرم
تو میخندی و من آروم تو دست گریه میمیرم
حلالت میکنم اما نباید از خودم رد شم
تو گم میشی و من اینجا .. تو رو با گریه می بخشم
تقاصه آرزوهامو کجای قصه پس دادی؟
که از اوج پریدن ها به خاک گریه افتادی
کجای قصه پرواز چراغ راه رو گم کردم؟
که باید اینهمه تنها به سوی خونه برگردم
حلالت میکنم اما به دیروز تو زنجیرم
تو رو گم میکنم وقتی تو دست گریه میمیرم
حلالت میکنم اما نمیتونم که برگردم...
تمومه آرزوهامو تو دنیای تو گم کردم
من از روزایی میترسم که پشت مرز تقدیرن
از اینکه حتی فرداهام تو دستای تو میمیرن 

[ پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هر چند از این دوری و چشمان قشنگت گله داریم
تا لحظه ی خوبی که بیایی، من و دل حوصله داریم
گفتی من و تو، قسمت یک پنجره باشیم قبول است
هر چند به اندازه ی پرواز و قفس، فاصله داریم
یادت که نرفته است عزیزم، اگر درد سری هست
از خنده ی آن روز، از آن کوچه، از آن یک بله داریم
دیگر همه را گردن این قسمت و تـقدیر نینداز
تـقدیر کدام است؟ ببین، ما خودمان مسئله داریم!
عیب از خودمان نیست؟ که تا پای قراری به میان است،
هی صحبت کمبود زمان می شود و مشغله داریم؟ 

[ پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چراغارو خاموش کن هوا هوای درده
دوست ندارم ببینی چشمی‌که گریه کرده
چراغارو خاموش کن سرگرم گریه باشم
می‌خوام به روم نیارم باید ازت جدا شم
فکر نبودن تو دنیامو می‌سوزونه
چراغارو خاموش کن چشم و چراغ خونه
یه خورده آرومم کن نشون نده که سردی
حالا وقته دروغه بگو که بر‌میگردی
از شرم اشکای من رفتی چرا یه گوشه
ازم خجالت نکش چراغا که خاموشه
اگه دلت هنوزم باهام یکم رفیقه
یه خورده دیرتر برو فقط یه چند دقیقه 

[ پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هر شعر
گریز از یک گناه بود

هر فریاد
گریز از یک درد

و هر عشق
گریز از یک تنهایی عمیق

افسوس که تو
هیچ گریزگاهی نداشتی ..!! 

[ پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 21 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6788
بازدید دیروز : 5986
بازدید هفته : 6788
بازدید ماه : 29138
بازدید کل : 424238
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس