عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
غلامي کنار پادشاهي نشسته بود. پادشاه خوابش مي آمد، اما هر گاه چشمان خود را مي بست تا بخوابد، مگسي بر گونه او مي نشست و پادشاه محکم به صورت خود مي زد تا مگس را دور کند.
لحظه های با تو بودن … از عمرم حساب نمی شوند ادامه مطلب هر پرهــــــیزکار گذشـــــــته ای دارد . . درخشان ترین تاجی که مردم بر سر می نهند ادامه مطلب نامزد بهترین عکسها
رعد و برقهای زیبا، حرکات جالب حیوانات و تصاویر منحصر بفرد از طبیعت همواره نامزد دریافت بهترین جایزهها در مسابقات و جشنوارههای مختلف بودهاند.
هر ساله در جشنوارهها و مسابقات گوناگونی بهترین عکسهای سال انتخاب و به خالقان این اثرها جوایزی داده میشود. در ادامه تصاویر تعدادی از عکسهایی که طی سالهای اخیر نامزد دریافت جوایز متعدد بودند ارائه میشود. ادامه عکس ها اینجا
ادامه مطلب بهترین ماشین ایرانی پراید گرچه گاهی قاتل جانی پراید! بینمت اکنون به هرجا و مکان جانشین خوب پیکانی پراید بسکه محکم هستی و سفت و قوی مثل تانک جنگ میمانی پراید! چشم بی پولان همه بر روی تو چون که امید فقیرانی پراید اغنیا سوی فراری می روند درد ماها را تو درمانی پراید هر کجا باشد ژیان یا که رنو توی آنجا مثل سلطانی پراید دارد اکنون اصغری و آتقی مریم و مش مهدی و مانی پراید یا که دارد بندری و ساوه ای سیستانی و خراسانی پراید گر که از مادرزنت سیری هنوز هدیه اش کن بی پشیمانی پراید من خجالت می کشم از وصف تو بسکه داری حسن پنهانی پراید دلتنگم نه برای کسی از بی کسی … . . . بــه ایــن فـکــر مـیـکـنم ادامه مطلب دو قدم مانده به خندیدن برگ . . . هر چند زمان بزم و نوش آمده است ادامه مطلب نیم کیلو باش ، ولی . . .
ادامه مطلب گاهی اوقات تصاویر بسیار زیبایی را می بینیم که به شکل بسیار خلاقانه ای تهیه شده اند . گاهی اوقات ترکیبی از چند چیز می تواند بسیار زیبا و حیرت انگیز باشد . در این مطلب تصاویری خلاقانه از دستکاری مواد غذایی را به شما نشان خواهیم داد . پس با ما همراه باشید .
ادامه عکس ها اینجا ادامه مطلب مرد میانسالی وارد فروشگاه اتومبیل شد. BMW آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود؛ پس وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد.
قدری راند و از شتاب اتومبیل لذّت برد. وارد بزرگراه شد و قدری بر سرعت اتومبیل افزود. کروکی اتومبیل را پایین داد تا باد به صورتش بخورد و لذّت بیشتری ببرد. پای را بر پدال گاز فشرد و سرعت به ١٦٠ کیلومتر در ساعت رسید.
مرد به اوج هیجان رسیده بود. نگاهی به آینه انداخت. دید اتومبیل پلیس به سرعت در پی او میآید و چراغ گردانش را روشن کرده و صدای آژیرش را نیز به اوج فلک رسانده است ... مرد اندکی مردّد ماند که از سرعت بکاهد یا فرار را بر قرار ترجیح دهد. لَختی اندیشید. سپس برای آن که قدرت و سرعت اتومبیلش را بیازماید یا به رخ پلیس بکشد بر سرعتش افزود. به ١٨٠ رسید و سپس ٢٠٠ را پشت سر گذاشت، از ٢٢٠ گذشت و به ٢٤٠ رسید. اتومبیل پلیس از نظر پنهان شد و او دانست که پلیس را مغلوب کرده است.
ناگهان به خود آمد و گفت، "مرا چه میشود که در این سنّ و سال با این سرعت میرانم؟ باشد که بایستم تا او بیاید و بدانم چه میخواهد." از سرعتش کاست و سپس در کنار جادّه منتظر ایستاد تا پلیس برسد.
اتومبیل پلیس آمد و پشت سرش توقّف کرد. افسر پلیس به سوی او آمد، نگاهی به ساعتش انداخت و گفت، "ده دقیقه دیگر وقت خدمتم تمام است. امروز جمعه است و قصد دارم برای تعطیلات چند روزی به مرخّصی بروم. سرعتت آنقدر بود که تا به حال نه دیده بودم و نه شنیده بودم. خصوصا اینکه به هشدار من توجهی نکردی و وقتی منو پشت سرت دیدی سرعتت رو بیشتر و بیشتر کرده و از دست پلیس فرار کردی. تنها اگر دلیلی قانعکننده داشته باشی که چرا به این سرعت میراندی، میگذارم بروی."
مرد میانسال نگاهی به افسر کرد و گفت، "میدونی، جناب سروان؛ سالها قبل زن من با یک افسر پلیس فرار کرد. وقتی شما رو آژیر کشان پشت سرم دیدم، تصوّر کردم داری اونو برمیگردونی"! افسر خندید و گفت: "روز خوبی داشته باشید، آقا" و برگشته سوار اتومبیلش شد و رفت دنیای زیبای اطرافتان را "مادون قرمز" ببینید اولگ گریگوریوف، عکاس حرفه ای با استفاده از فیلتر مادون قرمز، تصاویر زیبایی از طبیعت خلق کرده است. ادامه مطلب یارو میره مهمونی سر سفره یکی از بچه هاش میگه بابا یه لیوان آب میدی ؟ ادامه مطلب روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ... دایی ما پرنده تر بود یا رونالدو؟؟؟ برگرد و نگاه کن از من چه ساخته ای! ادامه مطلب چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد.او میدانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان. موضوع انشا : خوش بختی … ادامه مطلب تــــاریــک بــــاد .. ادامه مطلب
باز کیف پول من گرسنه است! تو به کیف پول من غذا بده! ای پدر! سخاوتت کجاست پس چشمهای از آن نشان به ما بده! کیف پول کوچک و محقرم خالی از حضور اسکناسهاست خالی از بلیت و کارت مترو نیز... مثل کیف پول آس و پاس هاست کیف پول من به دستههای پول مثل یک گدا نگاه میکند ای خدا! کسی توجهی به این مستمند رو سیاه میکند؟! کیف پول من ولی مؤدب است بیاجازه هیچ جا نمی رود سمت پول توی جیبهایتان بیاجازه شما نمیرود پس پدر خودت به داد او برس کیف پول من کمی خجالتی است مثل کیف پول با حیای من در جهان نبوده تا به حال و نیست! |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |