کم کم دلم از این و از آن سیر میشود
با چشم مهربان تو تسخیر میشود
این خوابها که همسفر هر شب من است
یک روز مو به مو همه تعبیر میشود
فرصت گذشت وقت زیادی نمانده است
عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن زندگی تکرارِ زخمِ کهنه دیروز نیست بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن ..
همین که فهمید غـــــــــــم دارم آتش گرفت . . . ادامه مطلب تنم کویر خشکه چشام اسیرو بی تاب . بیا و برکه ای شو تو این کویر بی آب. دلم اسیره درده اسیر درد خاموش. نذار بشم تو خشکی تو خستگی فراموش. دلم میخواد که دریا بجوشه از صدامون. تو گوش ابرها پر شه صدای خنده هامون. دلم میخواد که بارون حدیث عشق ماشه. قصه ما لالایی تموم بچه ها شه...
کم کم دلم از این و از آن سیر میشود با چشم مهربان تو تسخیر میشود این خوابها که همسفر هر شب من است یک روز مو به مو همه تعبیر میشود فرصت گذشت وقت زیادی نمانده است
تعجیل کن عزیز دلم دیر میشود ماه گرفتگی میشود، وقتی که میخوابی … . . . یه زغال برمیدارم دورت خط میکشم و مینویسم: ادامه مطلب از غم خبری نبود اگر عشق نبود تلخ ترین حرف : دوستت دارم اما ... شیرین ترین حرف : ... اما دوستت دارم . . . آغوشت ٬ علم را زیـر سوال می برد ! آنقدر آرامم میکند که هیچ مُسکنی جایش را نمی گیرد . . . ادامه مطلب گذشته در چشمانم مانده است زمانی که جلوی تلفن های عمومی صف می کشیدند عشق ها با ارزشتر بود . . . بــرایِ خــودم . . .مـَـردی شـُـده ام بــی صــدا گــریــه مــیــکــنــم ایــن روزهــا در ســکــوتِ ســرســخــتِ دنــیــا . . . مـُـواظــبــم بــاش . . . قــَـلــبـَـم . . . هـَـنــوز . . . زنــانــه مــی تــپــد . . . !! ادامه مطلب
تو خودت را رنگ زدی، تا شیبه خاطرات این آدم ها باشی؟ تـن تـو آهـنگی است و تـن من کلمه ای است که در آن می نـشیند تا نـغمه ای در وجود آیـد سروده ی که تـداوم را می تـپد در نگاهت همه ی مهـربـانی هاست: قـاصدی که زنـدگی را خبر می دهد. و در سکـوتـت همه صداها فـریـادی که بـودن را تـجربـه می کـند. احمد شاملو در غمگين ترين لحظات زندگيم شادم که کسي نميداند که چقدر غمگينم . . .
. . . زندگي چيدن سيبي است که بايد چيد و رفت / زندگي تکرار پائيز است بايد ديد و رفت . . . ادامه مطلب آسمان ابری دلم
سخت بارانی است امشب
ومن در کشاکش دردی پنهان
درون سینه ام با خودم
در جنگم ببار باران گرمایت را سخت محتاجم...
به گمانم آرزوهایم* را، در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟ تنگ است دلم، علت فریاد کجایی؟ با آنکه ز ما یاد نکردی.. ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟ . . . خواهم ز خدا خسته و درمانده نباشی / محبوب خدا باشی و شرمنده نباشی ای دوست الهی در این عالم هستی / سرزنده بمانی و سرافکنده نباشی . . . ادامه مطلب
با تو شادمانم...برای تو می نویسم....به دور از وزن و قافیه...صادقانه تو را می خوانم ای بهترینم..بی هیچ پرده پوشی سخن می گویم...من هم انسانم و پر از حس های انسانی...ميخواهم اعتراف كنم به آرزوهايي كه براي هميشه آروز مي ماننددلم ميخواهد زانو بزنم و اعتراف كنم كه چقدر بي نهايتي در من!من محبت واقعی تو را می خواهم...و خود نیز با تمام قوا سعی می کنم تمام محبتم را خالصانه در اختیارت گذارم.. شب در آن حجم عميقش آمد «یک نفر با اسب می آید که مردی از تبار روشنی سارا نمی داند کدامین روز آدینه ولی با بغض می گوید که او یک روز می آید»
دلم می گیرد از دلگیری مردان تنهایی که شب هنگام سر به زیر افکنده شرم خالی دستان خود را ، در کویر مهربانی چاره می جویند دلم می گیرد از این سفره های کوچک بی نان ودستان نحیف کودکی یخ کرده ، بی فرجام نگاه سرد و رد این هزاران سیلی بر گونه و از احساس آن مردی که با تردید ، با اندوه بر روی قامت شب می نویسد: تا طلوع صبح راهی نیست خدا را ای عزیزان مقوا فرش و آسمان شولای هم کیشم با چه کس گویم بی انصاف با کدام لالایی وجدانت را خوابانده ای که اینچنین بیخیال ما شدی . . . . . . یاد تو" پرچم صلحیست میان شورش این همه فکر . . .
ادامه مطلب عاشقان هرچند مشتاق حال دلبرند / دلبران در عاشقی از عاشقان عاشقترند . . . . . . در این شب ها اگر باران چشمانت فرو ریخت / کویر قلب ما را هم دعا کن . . . ادامه مطلب
تورا گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هر شب بدین سان خواب هارا با تو زیبا میکنم هرشب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی جانا چگونه با غرور خود مدارا میکنم هر شب تمام سایه ها را می کشم در روزن مهتاب حضورم را از چشم خلق حاشا میکنم هر شب دلم فریاد میخواهد ولی در گوشه ای تنها چه بی آزار با دیوار نجوا میکنم هر شب کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟ که من این واژه را تا صبح معنا میکنم هر شب
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم زمن بریدی وبا هیچکس نپیوستم کجا روم که بمیرم بر آستان امید ؟ اگر به دامن وصلت نمی رسد دستم شگفت مانده ام از بامداد روز وداع که بر نخاست قیامت چو بی تو نشستم بلای عشق تو نگذاشت پارسا درپارس یکی منم که ندانم نماز چون بستم نماز کردم واز بی خودی ندانستم که در خیال تو عقد نماز چون بستم نماز مست شریعت روا نمی دارد نماز من که پذیرد که شب وروز مستم ؟ چنین که دست خیالت گرفت دامن من چه بودی ار برسید ی به دامنت دستم من از کجاوتمنای وصل تو زکجا اگر چه آب حیاتی هلاک خود جستم
با دوست عشق زیباست ، با یار بیقراری / از دوست درد ماند و از یار یادگاری . . . اگر یاد گلی کردی نگاهی بر رخ خود کن / اگر یاد خزون کردی نگاهی جانب ما کن . . . ادامه مطلب قدسیان را عشق هست و درد نیست درد را جز آدمی در خورد نیست هر كه او خواهان درد كار نیست از درخت عشق بر خوردار نیست گر تو هستی اصل عشق و مرد راه درد خواه و درد خواه و درد خواه دلا تا تو زمن دوري نه در خوابم نه بيدارم
نشان بيدلي پيداست از گفتار و کردارم
دلا تا تو زمن دوري ندانم بر چه کردارم
مرا بيني چنان بيني که من يکساله بيمارم
دلا با تو وفا کردم کزين بيشت نيازارم
بيا تا اين بهاران را به شادي با تو بگذارم خاطراتت صف کشیده اند ! ادامه مطلب |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |