عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

جان كيتس (1821 - 1795) عمري كوتاه اما بسيار درخشان داشت. در سن 23 سالگي فاني براوني را كه در همسايگي او خانه داشت ملاقت كرد و دلباخته او شد. متاسفانه در آن زمان پزشكان بيماري سل را كه نهايتا به مرگ او منجر مي شد تشخيص داده بودند؛ بنابراين ازدواج آن دو ناممكن شد. گرماي عشق عميق و خلل ناپذير كيتس به فاني در اين نامه كه يك سال قبل از مرگ كيتس در رم نوشته شده است به خوبي احساس مي شود.


فاني شيرينم
گاه نگران مي شوي كه نكند آنقدر كه انتظار داري تو را دوست نداشته باشم. عزيزم، دوستت دارم هميشه و هميشه بي هيچ قيد و شرطي. هر چه بيشتر تو را مي شناسم، بيشتر به تو علاقمند مي شوم. همه احساسات من حتي حسادت هايم ناشي از شور عشق بوده است. در پرشورترين طغيان احساسم حاظرم برايت بميرم. تو را بيش از اندازه آشفته و نگران كرده ام. ولي تو را به عشق قسم، آيا كار ديگري مي توانم بكنم؟ هميشه براي من تازه هستي. آخرين نسيم تو شاداب ترين و آخرين حركات تو، زيباترين آنهاست. 

[ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شگفتا!
وقتی که بود نمی دیدم ،
وقتی می خواند نمی شنیدم...
وقتی دیدم که نبود... وقتی شنیدم که نخواند...!
چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای
سرد وزلال ، در برابرت ،
می جوشد و می خواند و می نالد ،
تشنه آتش باشی و نه آب
و چشمه که خشکید ،
چشمه از آن آتش که تو تشنه آن بودی
بخار شد و به هوا رفت ،
و آتش کویر را تافت و در خود گداخت
و از زمین آتش روئید و از آسمان بارید ،
تو تشنه آب گردی و نه تشنه آتش ،
و بعد عمری گداختن
از غم نبودن کسی که ، تا بود ،
از غم نبودن تو می گداخت.

دکتر علی شریعتی 

[ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

باز دیشب ماه دلتنگ تو بود
ماه و حتی راه دلتنگ تو بود 

باز دیشب این دل ویرانه از 
دردو رنج و آه دلتنگ تو بود 

باز دیشب بال پروازم شکست 
گرد غم بر قاب چشمانم نشست 

خواستم تا اینکه بگریزم ولی 
پای دل را درد هجران تو بست

 

[ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دوست داشتم تو را
به اندازه دوست داشتنم
در آغوش بگیرم
اما ،
چقدر فاصله دارم از تو
انقدر که فقط
لبخند های تو را می بینم

.

.

.

عشق آزادی است
و آغوش تو
سرزمینی که هرگز نداشته ام ! 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور ودراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبير رؤيای ناديده ای
تو نوری كه بر سايه تابيده ای
تو يك آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاك ترديد باريده ای
تو يك خانه در كوچه زندگی
تو يك كوچه در شهر آزادگی
تو يك شهر در سرزمين حضور
تويی راز بودن به اين سادگی
مرا با نگاهت به رؤيا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بي تپش در سراب
مرا تا تكاپوی دريا ببر

 

[ شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ونسان ونگوگ،نقاش معروف فرانسوی به تئو برادرش در توصیف عشقش به عموزاده اش،کی.کی هرگز از گفتن:نه هرگز هرگز،دست نکشید.

زندگی برای من بسیار با ارزش شده است وبسيار خوشحالم که عاشقم.زندگی وعشق من یکی است.درنامه ات گفته بودی که درمقابل من دیوار« نه!هرگز!هرگز!»قد علم کرده است.در جواب می گویم:«رفیق!من اکنون به ان دیوار مثل یک قالب یخ نگاه می کنم وان را به سینه ام می فاشرم تا اب شود» 

[ شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوست هایم بنشینند آرام
گل بگو ، گل بشنو .....
هر کسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر " خانه دوست کجاست ؟ " 

[ شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ابر می بارد و من میشوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا

ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان ابر جدا ، یار جدا

سبزه نو خیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا

دیده از بهر تو خونبار شد ، ای مردم چشم
مردمی کن که مشو از دیده ی خونبار جدا

نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده از آن نعمت دیدار جدا

حسن تو دیر نپاید چو ز " خسرو " رفتی
گل بسی دیر نپاید چو شد از خار جدا 

[ شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دلتنگی ام را با تو تقسیم می کنم...
دلم مال تو.....
تنگنایش برای من..

.

.

.

عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند... 


ادامه مطلب
[ شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من صبورم اما ...
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را
به غم غربت چشمان خودم می بندم
من صبورم اما ...
چه قدر با همه ی عاشقی ام محزونم
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
همه ی تیرگی تنگ غروب
و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند
من صبورم اما ...
آه این بغض گران صبر چه می داند چیست .. 

[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دو نامه عاشقانه از ناصرخان

متن نامه اول:
عایشه خانم جانم حاجی سرور آمد كاغذ شما را رساند.
سرداری و قبا و غیره فرستاده بودید رسید از سلامتی احوال شما بسیار بسیار خوشحال شدم بخدا قسم برای تو آنقدر دلم تنگ شده است كه حساب ندارد.
التفات قلبی من نسبت به تو زیاده از حد است البته خودت هم میدانی چقدرها ترا می‌خواهم.
هیچوقت از یادم فراموش نمی‌شدی (نمی‌شوی؟)
همیشه در خاطرم بودی و هستی.
انشاءالله تعالی دیگر هیچوقت از ما دور نشوی (نشوید؟) انشاءالله.
همیشه در حضور باشید.
پس فردا انشاءالله شما را ملاقات می‌كنم
و آسوده می‌شویم (یك كلمه ناخوانا)
متن نامه دوم:
عایشه خانم جانم
شنیده‌ام غصه می‌خوری بخدا قسم یك موی كثیف‌ ترا بهزار نفر آدم اجنبی نمی‌دهم.
اگر بدانی چقدر محبت بتو دارم هرگز غصه نمی‌خوری.
ایندفعه اینطور اتفاق افتاد ترا بسر من، بجان من
قسم میدهم غصه نخور.
آسوده خاطر باش واله (والله؟) از برای اینكه تو غصه میخوری اوقات ندارم.
مثل سگ (؟ كذا) می‌گذرد ترا بجان من
قسم میدهم غصه نخور
جواب خوب بنویس من آسوده بشوم،
یك انگشتر الماس برلیان
برای تو فرستادم.
از حاجی سرور بگیر.
تو عایشه، جان من هستی
تو را
بیك دنیا
برابر نمی‌كنم 

[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گوش کن!
جاده، صدا میزند قدم های تو را
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلک ها را بتکان،کفش به پا کن، و بیا و بیا تا جایی
که پر ماه،به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو!
و مزامیر شب اندام تو را
مثل یک قطعه ی آواز به خود جذب کند
پارسایی است در آنجا که تو را خواهد گفت:
"بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق تر است"

سهراب سپهری 

[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
مینویسم همه ی هق هق تنهایی را
تا تو از هیچ به ارامش دریا برسی
مینویسم همه ی با تو نبودن ها را
تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری
تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی
تا مرا باز به دیدار خود من ببری
می نویسم می نویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد

 

[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من از ریاضیات تنها همین را میدانم ... !من - تو = 0

.

.

.

تا تواني رفع غم از چهره ي غمناک کن

در جهان گرياندن آسان است

اشکي پاک کن 


ادامه مطلب
[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

قول داده ام...
گاهـــــــی
هر از گاهـــــی
فانـــــوس یادت را
میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه، روشن کنم
خیالت راحــــــت! من همان منـــــم؛ 
هنوز هم در ین شبهای بی خواب و بی خاطـــــره
میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم
اما به هیچ ستاره‌ی دیگری سلام نخواهــــــم کرد 

[ پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سلام

...اما دو سه نقطه کمی حالم خراب است
ببین حتی خطوط نا مه ام پر اظطراب است
مپرس از حا ل و روزم خسته روح و بی قرارم
کویری دور تنهایم که دستم دور از آب است
خودم را لابه لای عا بران گم کرده ام باز....
در این شهری که هر کس چهره اش پشت نقاب است
به کی با ید بفهمانم که دلتنگم برایت؟
که اینجا زندگی سرا پایش عذاب است

هوا اینجا مه آلود و همیشه تکه ای ابر
لجو جا نه به فکر چیرگی بر افتاب است
تو را تا نا مه ی بعدی به شدت دوست دارم
تو را که چشم هایت آمیزه ای از شر و شراب است
خداحافظ برایم نامه ای بفرست و عکسی
که شا ید باورم شد چشمه ای در پیچ و تاب است. 

[ پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خطارات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم 

(روحش شاد)

[ پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
موهایت را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن
من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن
امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

 

[ پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دفترم را که باز می کنی ،
چشمانت را ببند
خاک چشمانت را احاطه خواهد کرد !

.

.

.

پروانه بالش را داد
خورشید نورش را
... من جانم را می دهم !
مرا استجابت کن !!! 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد! 

[ چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

از این جا تا مصیبت
گلی جان سفره دل را برایت پهن خواهم کرد 
گلی جان وحشت از سنگ است و سنگ انداز
وگرنه من برایت شعر های ناب خواهم خواند
در اینجا وقت گل گفتن ، زمان گل شنفتن نیست
نهان در آستین هم سخن ماری درون هر سخن خاریست
گلی جان در شگفتم از تو و این پاکی روشن شگفتی نیست!
که نیلوفر چنین شاداب در مرداب می روید 
از اینجا تا مصیبت راه دوری نیست
از اینجا تا مصیبت سنگ سنگش قصه ی تلخ جدائی هاست
سر هر رهگذارش مرگ عشق و آشنایی هاست 
از اینجا تا حدیث مهربانی راه دشواری نیست 
با توام سنگ صبورم باش 
شبم را روشنی بخش 
دریای نورم باش..... 

[ چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من درختم، ساقه‌ام نقش ستونی است به ایوان فلک
یک دوصد رنگ به رختم، من درختم
تشنگی، عمق دهد ریشه در خاک مرا
آفتاب، گر ندهد نور، تن پاک مرا
تن من خم نشود، لحظه‌ای عزم مرا کم نشود
سر خود را به فلک دارم و چشمم به ملک
قد خود اوج کنم تا که به نوری برسم
من درختم، تکیه بر دگری جمله حرام است مرا
خود تکیه‌گاهم همه را.

 

[ چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ای آنکه زنده از نفس توست جان من
 آن دم که با توام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پِرم از شعر و از شراب
 می ریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
 سیمرغ کی رسد به بلندآسمان من
بنگر طلوع خنده ی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!
با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
 خود خوانده ای به گوش من این، مهربان من 

[ چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

امشب دوباره غرق در تمنای دیدنت
سرمه ی انتظار به چشمانم میکشم
امشب دوباره تو را گم کرده ام
میان آشفته بازار افکار مبهمم
توی کوچه های بی عبور پاییزی
دستان گرمت را .. نگاه مهربانت را .. شانه های بی انتهایت را
منتظر نشسته ام 

[ چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نـتــرس از هجــــــوم حـضــــــــورم ..

 چــــیزی جـــــز تـــنــهایی با من نیـــست .. 

.

.

.

این روزها

آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست

که رخت های دلتنگیم را

فرصتی برای

خشک شدن نیست


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

میانِ خورشیدهای همیشه
زیباییِ تو
لنگری‌ست ــ
خورشیدی که
از سپیده‌دمِ همه ستارگان
بی‌نیازم می‌کند.
نگاهت
شکستِ ستمگری‌ست ــ
نگاهی که عریانیِ روحِ مرا
از مِهر
جامه‌یی کرد

احمد شاملو 

[ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تو شب را با بالش خيس از اشك بسر كردن و از ترس اينكه
دلدارت دور از تو چه مي كند و دستت را بي هوا به سويش كه دردسترست نيست دراز كردن 
وخود را در حفره هاي تنهايي يافتن را تا حالا حس كرده اي ؟؟؟
تو براي گريه كردن منتظر اشك شدن و بي دوست بودن را با تمام وجود
در يافتن و با حسرتهاي بي پايان به اميد اينكه روزي شايد
فقط یه جمله محبت آمیز از او بخوانی و بيهودگي اين انتظاررا تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟ 
به كسي دل بستن و دور از شهوت شبها را با موزيك حسرت و ترنم اشك به صبح رساندن 
و تك تك اميدهاي به ياس تبديل شده دلت را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟ 
تو زندگي كردن با روح دوست و شبها را به ياد مهتاب رويش و
ستارگان چشمان دلدارت به صبح رساندن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟ 
تونبض و تپش عشق را در رگهاي دستانت كه هر لحظه شوق در آغوش گرفتن يارش را دارد
و خود را در تنهايي شب ميان گريه هاي سياهي شب محصور ديدن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟
تو به درون وتفكرات عاشقانه برگشتن و سراپا درد عشق بودن و درمان نداشتن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟
تو تا لحظه اي كه اشك چشمانت خشك نشده گريه كردن و با نگاههاي عميق پر ازحسرت عشق به همه جا نگاه كردن
را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟ 
تو كسي را كه بيش از همه دوست داري و دستت به آن نميرسد و بدون حضورش لحظه اي آرام 
و قرار نداشتن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟‌
تو محرم اسرار تنهائيت فقط قلم وكاغذ بودن و چشم به سفيدي كاغذ 
و اشك قلم دوختن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟‌
نمي دانم ..... 
ولي من تمام آنچه كه گفتم با تمام وجودم احساس كرده ام .
تو هم بنويس دردها و حسرت دور از يار بودنت را به دست چه كسي
درمان خواهي كرد .  

[ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود هم در غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
سودای تورا بهانه ای بس باشد
مه گوش تو را ترانه ای بس باشد
در کشتن ما چه میزنی تیر جفا
 مارا سر تازیانه ای بس باشد

مولوی 

[ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم
تا برفتي ز برم صورت بي جان بودم
نه فراموشيم از ذكر تو خاموشي بود
كه در انديشه اوصاف تو حيران بودم
بي تو در دامن گلزار نخفتم يك شب
كه نه در باديه ی خارمغيلان بودم
زنده مي كرد مرا دم به دم اميد وصال
ورنه دور از نظرت كشته هجران بودم
به تولاي تو در آتش محنت چو خليل
گوييا در چمن لاله و ريحان بودم
تا مگر يك نفسم بوي تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحر خوان بودم
سعدي از جور فراقت همه روز اين مي گفت
عهد بشكستي و من بر سر پيمان بودم

سعدی

 

[ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]

اعتراف می کنم به خیانت
در نبودت با 
 خیالت بودم.......

.

.

.

تو آخرین طبیبی 
که لحظه های آخر
به داد من رسیدی
تو نوری از خدایی
که پیغام خدا را
به گوش من رساندی
به روح من دمیدی
زیبا ترین بهاری
پایان انتظاری ... 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 19 20 21 22 23 ... 28 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1560
بازدید دیروز : 738
بازدید هفته : 1560
بازدید ماه : 28616
بازدید کل : 309094
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس