عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

تو زیبایی و همچون موج دریا پر هیاهویی
منم تشنه کویری ، که ندارد هیچ آهویی
بیا یک شب کنارم تا سحر بنشین ببین جانا
که خوشتر باشد از صد موج این بی ها و بی هویی
.
.
.
تنها چیزی که فروغش به خاموشی نمی گراید
خاطرات پاک به یاد هم بودن است 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خوشا شب نشستن به پهلوی تو
تـــماشای پـــرواز گـــــیسوی تو
خوشا با تــو سرگرم صحبت شدن
وســـجده به محـــراب ابـــروی تو
خوشا در نگاه تو چون می خـــراب
خوشا نـــازنین چشم نــــازوی تو
دو چـــشم پـــر از کهربای خموش
که نـــاگه مرا میکشد ســـوی تو
خوشا بـــازی دســـت اعـــجاز گر
 که گـــل چیند از بــــاغ جادوی تو 
بیا پــــــر شوم از تو تا پــــر شود
ســــکوت زمین از هــــیاهوی تو 

[ پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ليدي كيمورا شينگاريهمسر لرد كيمورا شينگاري فرماندار ناگاتو در قرن شانزدهم ميلادي، قهرمان آرمانيمردم ژاپن بود. در اين نامه خانم شينگاري كه حس مي كند همسرش در جنگ كشته مي شود،ترجيح مي دهد جان خود را بگيرد و سفر زندگي را به تنهايي ادامهندهد

مي دانم وقتي كه دو مسافر در سايه يك درختپناه مي گيرند و از يك درخت، عطش خود را فرو مي نشانند اين بدان معني است كه كارهايآنها تمام ماجرا را در زندگي گذشته آنها تعيين كرده است. در چند سال گذشته من و شمازير يك سقف زندگي كرده ايم و چنين مي خواستيم كه با هم زندگي كرده و پير شويم و منمثل سايه خودتان به شما پاي بند شده ام. باور من چنين بوده است و فكر مي كنم شما همدر زندگي ما همين گونه فكر كرده ايد.
اكنون كهاز تصميم شما در انجام آخرين اقدام تهور آميز مطلع شده ام، گرچه نمي توانم درافتخار آن لحظه بزرگ با شما سهيم باشم، اما از دانستن آن به وجد آمده ام. مي گوينددر شب آخرين مبارزه، ژنرال چيني زيانگ يو، گرچه جنگجوي بسيار شجاعي بود، از اينكههمسرش را ترك مي كرد به شدت غصه دار شده بود. 
و در سرزمين خودمان نيز كيويوشينا كابه خاطر جدا شدن از بانوماتسودونو شكوه مي كرد. اينك ديگر اميدي ندارم كه بتوانم دوباره در اين دنيا دركنار شما باشم و همچون پيش كسوتانمان بر آن شده ام كه تا شما هنوز زنده ايد گام آخررا بردارم. در انتهاي راهي كه به آن را مرگ مي گويند چشم انتظار شما خواهمبود.
استدعا دارم هرگز، هرگز آن هديه بزرگي راكه به ژرفاي اقيانوس و بلنداي كوه است فراموش نكنيد. هديه اي كه ولينعمت ما شاهزادههيديوري سال هاست به ما عطا فرموده.

قرن 16ميلادي 

[ پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

جرم من چیست که شیدای نگاهت شده ام
آن قدر واله که انگشت نمایت شده ام
جرم من چیست که در کلبه تنهایی خویش
زاهد گوشه محراب لبانت شده ام
آخر ای اختر تابنده به دامان سپهر
جرم من چیست که رسوای زمانت شده ام
آمدی ساده نشستی به گلیم دل من
جرم من چیست که معشوق نوازت شده ام
ای که از شور جوانی خودت سرمستی
ساغری نوش که ساقی شرابت شده ام
آمدی ساده نشستی و چو طوفان رفتی
هیچ انگار ندیدی که خرابت شده ام
رفتی و بی خبر از خویش نمودی ما را
لحظه ای چند نظر کن نگرانت شده ام
ای که از حال دل من خبری نیست تو را
با خبر باش که من چشم به راهت شده ام 

[ پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

زيبايي ام را پاياني نيست
وقتي كه در چشمان تو به خواب مي روم
و هراس كودكانه ام را از يا د مي برم
در عطري كه از تو بر سينه دارم
چه بي پروا دوستت دارم
و چه بي نشان تو را گم ميكنم
وقتي كه دروغ ميگويم 

 

[ پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سوختم ، بزن باران شايد تو خاموشم كني
شايد سوزش اين زخم ها امشب كم كني
آه باران ، من سراپاي وجودم آتش است
بزن باران بزن شايد تو خاموشم كني 

[ پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 امشب به خاطر ِ غزلِ آخرم بخند
امشب كه از هميشه شاعرترم بخند

تا پُر شود نگاهِ من از رنگِ زندگي
تا حس ِ بودنت بشود باورم بخند

بالنده شو، هر آينه، ققنوس ِ كوچكم
خوش حال باش و بر تل ِ خاكسترم بخند

زيبا! شكوفه هاي شِكَر خنده هات را
هر قدر هم گران بدهي، مي خرم، بخند

گفتي كلاغ پَر، همه پَر و به خاطرت
تا ارتفاع ِ پستِ قفس مي پرم بخند

امشب به خاطر ِ دل غميگن ِ مادرت
زيبای من، گلم، غزلم، دخترم، بخند

[ چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نامه هاي جان كيتس 2
به فاني براوني
بدون تو نمي توانم زندگي كنم. جز تو ديدار تو همه چيز را فراموش كرده ام، امگار زندگي ام دراينجا به پايان رسيده است. ديگر چيزي نمي بينم مرا در خودت ذوب كرده اي؟
حس مي كنم در حال متلاشي شدن هستم... هميشه در حيرت بودم كه چطور افرادي به خاطر دين شهيد مي شوند. از فكر آن بدنم به لرزه مي افتاد. اما ديگر نمي لرزم. من هم مي توانم به خاطر دينم شهيد شوم. عشق دين من است. م توانم به خاطر آن بميرم. مي توانم به خاطر تو بميرم. كيش من كيش مهر است و تو تنها اعتقاد من هستي. تو مرا با نيرويي كه توان مقابله با آن را ندارم افسون كرده اي.
جان كيتس 

[ چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بی تو انگار که این پنجره ها دیوارند
بازبا من سرلجبازی دیگر دارند

هرچه درچارطرف مینگرم میبینم
درودیوار هم ازهرم تنم تب دارند

التهاب وعطش ودردخودت میدانی
روزگاریست که برشانه من آوارند

مگذار ای گل من بازدراین دردآباد
برسر عاطفه ام پای ستم بگذارند

خوب من کاش ازاین فاصله حس میکردی
لحظه هایم همه ازعطرتنت سرشارند

آرزوم است که می آمدی ودستانت
ازمیان من وتوفاصله رابردارند 

[ چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مي زند باران به شيشه شيشه اما سرد و سنگين
بي تفاوت.سرد و خاموش شايد از يک غصه غمگين
شيشه در اوج سپیدي خسته از دلواپسي ها
من نشسته گنگ و مبهم مي رسم تا عمق رويا
آسمان همچو دل من خيس خيس از بي وفايي
بر لبم نام تو دارم اي بهار من کجايي؟
تا به کي چون شيشه ماندن در نگاه قاب تقدير
من همه ميل رسيدن دل ولي بسته به زنجير
آمدم تا چشمهايت در دلم عشقي بکارد
تو ولي گفتي که برگرد شيشه احساسي ندارد
مي زند باران هنوز ..آه اين چنين غم در دل کيست؟؟
دست من بر شيشه لغزيد شيشه هم با بغض بگريست... 

[ چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

باز دیشب دل دیوانه من
داشت با من سر جنگی که مپرس
گفتم: ای دل، به خدا می دهمت
گوشمالی قشنگی که مپرس
اهل ده گر بفهمند بد است
می خورد نام ننگی که مپرس
شهد عیش من و تو خواهد شد
بعد از آن زهرو شرنگی که مپرس

اخوان ثالث 

[ چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختی

.

.

.

تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ، تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چه اشتباه قشنگی ترا پناه میدهم
دو چشم پر شررت را به قلب راه می دهم

چه حادثه ای شده ای تو در این هوای زمستان
بدون دست تو دیگر صدای اه می دهم

و خرد میکنم اینک صدای فاصله ها را
و از تنفس بویت به خود گناه می دهم

نشانیت که همانست تو آشیانه صبحی
شباهت رخ و رویت به ماه قرض می دهم

و حبس کرده ام اری درون سینه فضایت
فقط به بیت وجودت چنین نگاه می دهم 

[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نامه عاشقانه ديلن توماس به كيت لين
ديلن توماس، شاعر ولزي به همسرش كيت لين هنگامي كه براي خواندن آثارش به آمريكت سفر كرده بود.

كت، گربه ملوس من، اي كاش برايم نامه مي نوشتي، عشق من، آه كت.
اينجا، آن طور كه از آدرس بالاي نامه بر مي آيدكافه، بار يا ميكده نيست بلكه مركز آبرومند و محترم اساتيد شيكاگو است.
دوستت دارم. اين تنها چيزي است كه مي دانم. همچنين مي دانم كه دارم اين نامه را در فضا مي نويسم. فضاي ترسناك و ناشناخته اي كه تازه دارم به آن قدم مي گذارم. قرار است يه آيوا، الينويز، آيداهو و اينديانا بروم. گرچه املاي درست آنها را نمي دانم ولي همه اين شهرها روي نقشه *هستند* اما تو نيستي. آيا فراموش كرده اي؟ من همان مردي هستم كه به او مي گفتي دوستت دارم. به خاطر داري؟ ولي تو هيچ وقت برايم نامه نمي نويسي. شايد به فكر من نيستي. ولي من هستم. دوستت دارم. 
در اين روزهاي زشت حتي يك لحظه نمي شود به خود نگويم : "درست مي شود. به خانه برمي گردم. كيت لين مرا دوست دارد و من كيت لين را دوست دارم." اما شايد فراموش كرده باشي. اگر فراموشم كرده اي يا علاقه ات را نسبت به من از دست داده اي لطفا اطلاع بده.

دوستت دارم. 

[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دیگر نه تیغ تو ، نه من و زخم کاری ام
من از تمام خاطره های بد عاری ام

آماده ام که باز تو را عاشقت کنم،
لطفا نخواه باز مرا باز داری ام!

آخر به جز حضور تو هرگز کسی مرا
آرام تر نمی کندم وقت زاری ام

( هیچ از تو انتظار تسلی نمی رود،
تنها « بمان» کنار من و شرمساری ام!)

با این که هیچ وقت نگفتی که عاشقی
هر لحظه، مثل عشق، می آیی به یاری ام

این بار آخر است که اخطار می کنم:
« بی دست و پا نباش، بگو دوست داری ام!» 

[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بوی غربت میدهم اما غریبه نیستم
اگر چه می دانی که در غریبی زیستم
مثل رودی بستر این خاک طی کرده ام
تا بفهمم عاقبت در جستجوی کیستم
روبروی آینه شب تا سحر غم می خورم
تا بفهمم عاقبت سایه ی گم گشته ی کیستم
اگر چون کبک می خوانم اگر چون کوه خاموشم
صدای توست در فکرم خیال توست در ذهنم 

[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چرا تو ای شکسته دل خدا خدا نمی کنی
خدای چاره ساز را چرا صدا نمی کنی
به هر لب دعای تو فرشته بوسه می زند
برای درد بی دوا چرا دعا نمی کنی
به قطره قطره اشک تو خدا نظاره می کند
به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی کنی
سحر زباغ ناله ها گل مراد می دمد
به نیمه شب چرا لبی به ناله وا نمی کنی
دل تو مانده در قفس جدا ز آشیان خود
پرنده اسیر را چرا رها نمی کنی
ز اشک نقره فام خود به کیمیای نیمه شب
مس سیاه قلب را چرا طلا نمی کنی 

[ سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هرچند تنهایی را دوست ندارم ، اما دوست دارم در قلب تو تنهای تنها باشم ! …

برای خواندن ادامه اس ام اس ها به ادامه مطلب بروید

.

.

.

از روزی که نامت ملکه ی ذهنم شد ، احساس می کنم جمجمه ام با شکوه ترین امپراتوری دنیاست . . . 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

یک شعر با ردیفِ تو، تنها برای تو
تنها برای پاکی ِ بی ادعایِ تو

حالا درست مصرع ِ سوم تویی و من
با یک سبد ترانه، پُر از خنده های تو

آن سو کنار پنجره گل می دهد هنوز
گلدانِ شمعدانی ِ من در هوای تو

وقتی عبور می کنی از آسمانِ شب
گویی ستاره می چکد از ردِّ پای تو

باید حروف شاعری ام را رفو کنم
شاید شبیهِ شعر شَوَم با صدای تو

باید که هفت بار طوافت کنم و باز
ایمان بیاورم به خودم و خدای تو 

[ یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

آری ، یکی را دوست میدارم ، آن را احساس کردم در قلبم …
او همان ستاره درخشان آسمان شبهای دلتنگی و تیره و تار من است…
او همان خورشید درخشان آسمان روزهای زندگی من است…
یکی را دوست میدارم …آری ، او همان مهتاب روشن بخش شبهای من است …
قلبم او را دوست میدارد و من هم تسلیم احساست پاک قلبم میباشم…
یکی را دوست میدارم ، همان فرشته ای که در نیمه شب عشق به خوابم آمد و مرابا 
خود به دشت دوستی ها برد…او همان فرشته ای است که با بالین سفیدش
مرا به اوج آسمان آبی برد و مرا با دنیای دوستی و محبت آشنا کرد…
یکی را دوست میدارم ، همان کسی که هر شب برایم قصه لیلی و مجنون در گوشم 
زمزمه میکرد و مرا به خواب عاشقی می برد … 
یکی را دوست میدارم ، همان کسی که مرا آرام کرد و معنی دوستی را به من 
آموخت…اینک که من با او هستم معنی واقعی دوست داشتن را فهمیدم …
او مثل ابر بهار زود گذر نیست ، او برایم مانند یک آسمان است که همیشه بالای سرم 
می باشد…آسمانی که زمانی ابری می شود چشمهای من هم از دلگیری او بارانی می شود…
آری ، تو برایم مانند همان آسمانی…یکی را دوست میدارم ،
او دیگر یکی نیست او برایم یک دنیا عشق است…پس بمان ای کسی که تو را دوست
میدارم ، 
بمان و تسلیم احساسات پاک من باش…می خواهم با تو تا آخرین نفس بمانم....
می مانم تا زمانی که خون عشق در رگهای من جاری است .....
ای خورشید آسمان روزهای من ، ای مهتاب روشن بخش شبهای من ، ای ستاره 
درخشان آسمان تیره و تار من ، ای آسمان زندگی من و در پایان ای همدم زندگی من 
،با من باش چون که تو را دوست میدارم ، آری ، تو را دوست میدارم…فقط تورا…! 

[ یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

خدايا، مرا راهي ده كه فقط به در خانه ي تو توانم آمد .
دستي ، كه فقط در خانه تو توانم كوفت .
خدايا، من را چشمي ده كه فقط گريان تو باشد وسينه اي كه فقط سوزان تو .
به من نگاهي ده كه جز رو ي تو نتوانم ديد .
وگوشي كه جز صداي تو نتواند شنيد
خودت را معشوقترين من قرار ده . مرا عاشقترين خويش .
خدايا، چشم جويبار عشق مرا به تماشاي دريايت روشني ده ،
مبادا دل من اسير كوي ديگري شود و پيشاني محبت من بر خاك ديگري بسايد .
خدايا مرغ دلم كه در دام توست، مبادا كه ياد آشيان ديگري كند .
خدايا...
همزمان بارشد گياه محبتت در باغچه ي دلم هر چه هرزه گياه هست از ريشه بخشكان .
خدايا...
نكند كه روي از من بتابي ونشود كه نگاه حيران مرا منتظر بگذاري
اي پاسخ دهنده و اي اجابت كننده
اي گل بخش ديگران از گل گلستان تو اي باغبان باغ رحمت ، اي عزيز و مهربانم ، اي خداي بي همتاي من .

 

[ یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هر چه با ما امروز و فردا می کنی!
بیشتر دل را به خود مشتاق و شیدا می کنی
ترجمان متن چشمان تو
کاری ساده نیست
خود بگو در عشق؛
چشمت را چه معنا می کنی؟
داستان حزن چشمانت معمایی است سخت!
کی برایم حل این رمز و معما می کنی؟ .... 

[ یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم تو نوازشگر دستان منی
به چه سازی بسرایم دل تنهای تو را 
به که گویم که تو آهنگ دل و جان منی
گر چه پاییز نشد همدم و همسایه ی من 
به که گویم که تو باران زمستان منی
همه رفتند از این شهر و دلم تنها ماند 
به که گویم که عمریست تو مهمان منی
گر چه خورشید سفر کرده ز کاشانه ی ما 
به که گویم که تو عمری مه تابان منی 

[ یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟
آن رفته ی شکسته دل بی قرار کو؟
چون روزگار غم که رود رفته ایم و یار
حق بود اگر نگفت که آن روزگار کو؟
چون می روم به بستر خود می کشد خروش
هر ذرّه ی تنم به نیازی که یار کو؟
آرید خنجری که مرا سینه خسته شد
از بس که دل تپید که راه فرار کو؟
آن شعله ی نگاه پر از آرزو چه شد؟
وان بوسه های گرم فزون از شمار کو؟
آن سینه یی که جای سرم بود از چه نیست؟
آن دست شوق و آن نَفَس پُر شرار کو،
رو کرد نوبهار و به هر جا گلی شکفت
در من دلی که بشکفد از نوبهار کو؟
گفتی که اختیار کنم ترک یاد او
خوش گفته ای ولیک بگو اختیار کو؟ 

[ یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ای آشنا چه شد که تو بیگانه خو شدی؟
با مهرپیشگان ز چه رو کینه جو شدی؟
ما همچو غنچه یک دل و یک روی مانده ایم
با ما چرا چو لاله دو رنگ و دو رو شدی؟
نزدیک تر زجان به تنم بودی ای دریغ
رفتی به قهر و دورتر از آرزو شدی
ای گل که لاف حسن زدی پیش آفتاب!
خشکید شبنم تو و بی آبرو شدی
ای چهره از غبار غمی زنگ داشتی
اشکی فشاند چشم من و، شست و شو شدی
از گریه همچو غنچه گره در گلوی ماست
تا همچو گل به بزم کسان خنده رو شدی.
سیمین! چه روزها که چو گرداب، در فراق
پیچیدی از ملالت و در خود فرو شدی! 

[ شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سلام
خسته‌ام زیرا!
می‌آيی همسفرم شوی؟
گفتگوی ميان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن می‌گوئيم
توی راه خوابهامان را برای بابونه‌های درّه‌ای دور تعريف می‌کنيم
باران هم که بيايد
هی خيس از خنده‌های دور از آدمی، می‌خنديم،
بعد هم به راهی می‌رويم
که سهم ترانه و تبسم است
مشکلی پيش نمی‌آيد
کاری به کار ما ندارند زیرا،
نه کِرمِ شبتاب و نه کژدمِ زرد.
وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی که بر آن بلندیِ بنفش بنشينيم
ديگر دست کسی هم به ما نخواهد رسيد
می‌نشينيم برای خودمان قصه می‌گوئيم
تا کبوترانِ کوهی از دامنه‌ی روياها به لانه برگردند 

[ شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

يارا به تو نصيحت كه قدر عشق بداني
گر نكته دان عشقي اين دفترم بخواني
عاشق اگرشدی تو از دل به سوي يارت
آسان شود كه در وصل حق است راه گشايت

در وصل از تو خواهم از ميكده گذر كن
چون مي نبود در آن بر ساقيش نظر كن
در چشم دلفريبش يا كه به پيچ زلفش
باشد نشاني از حق كه او آفريدش

مي نيزكه خودش است عامل براي مستي
مست از نگاه او است مست خداي هستي
در عشق خاكي خود پايبند باش و يكرنگ
تا اين شكوه عشقش بيني در اين دل تنگ

دائم به خودنگويي كين عشق جنس خاك است
چون عشق خاكي تو آغاز عشق پاك است
عشقت به سينه و دل پنهان مدار اي دوست
چون عشق همچو آتش در مجمر دل توست

اين را بدان كه عاشق رسوا دراين جهان است
رسوايی در ره عشق بد عهدی زمان است
اي دل زعاشقی تو رسوای عالمم كن
يارب بگير تن را بيرون زآدمم كن. 

[ شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بی قراری ناتوانم می کند
در کنار غربتی غمگین و تلخ
درد را هم آشیانم می کند
گونه هایم خیس شبنم می شوند
آتشی از درد می سوزد مرا
زیر باران شعله ورتر می شوم
این تب شبگرد می سوزد دلم
می زنم فریاد تا شاید کسی
دردهای خفته ام باور کند
نیست آرامش ولی باید که دل
گونه ای تنهایی اش را سر کند 

[ شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

براي او که معناي خدا را خوب مي فهميد
همان عاشق ترين زيبا که ما را خوب مي فهميد
سلامي که تمام غصه ها را با خودش مي برد
و لبخندي که عشق آشنا را خوب مي فهميد
کنار ساحلي بي انتها در ابتداي خويش
به استقبال چشمي که خدا را خوب مي فهميد
شبي آهسته مي خواندم براي روح تنهايم
سرودي که غم بي انتها را خوب مي فهميد
تمام سرنوشتم اشک هايي شد که آن شب ها
صداي گريه هاي بي صدا را خوب مي فهميد 

[ شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به سلامتی اون با مرامی که گرمای دستتو تو اوج سرما با گرمای بخاریه ماشینه یکی دیگه عوض نمی کنه

.

.

.

زندگی آن هنگام زیباست که آدمی بداند فکری به خاطرش در هیاهوست. 


ادامه مطلب
[ جمعه 11 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 12 13 14 15 16 ... 28 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 373
بازدید دیروز : 1063
بازدید هفته : 1436
بازدید ماه : 15297
بازدید کل : 449208
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس