عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
زیر بارون راه نرفتی
تنها شب مونده و بارون ...و صبح بدون تو یعنی شب رفتی اما چه بگوییم گفتی که میشناسی و نشناختی مرا تو مثل خواب نسیمی به رنگ اشک شقایق من زانو هایم را به اغوش کشیده بودم . . . درد مرا انتخاب کرد ادامه مطلب آنگاه که خاموشی فرا می رسد ... سلام حسرت دیدار تو در خاطرم جا مانده است دستهای گرم تو مرا با عشق آشنا کرد می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست محاسبه عاشقانه : ادامه مطلب تو را من دوست مي دارم نه قدر آب درياها رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی ! رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود وترانه و تو که دستهایت سایه بانی بود بر بی کسی های من ... تو که گمان می کردم ازتبار آسمانی و دلتنگی هایم را در می یابی تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام راباور داری و افسوس که حتی نمی خواستی هم قسم باشی ... افسوس رفتی ... ساده ، سادهمثل دلتنگی های من و حتی ساده مثل سادگی هایم ! من ماندم و یک عمر خاطره و حتی باورنکردم این بریدن را کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم ! کاشمی فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود و در نگاهت نبود کاش می فهمیدی بی تو صدا تابنمی آورد ... رفتی و گریه هایم را ندیدی و حتی نفهمیدی من تنها کسی بودم که .... قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به تو دل بستم و چرا تو به اینسادگی از من دل بریدی ؟!! که چرا تو از راه رسیدی و بانوی تک تک این ترانه ها شدی؟!! ترانه ها یی که گرچه در نبود تو نوشته شد اما فقط و فقط مال تو بود که سادگی امرا باور نکردی ! گناهت را می بخشم ! می بخشمت که از من دل بریدی و حتی ندیدی که بیتو چه بر سر این ترانه ها می آید ! ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بودو بغضی که از هرچه بود از شادی نبود ! بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که از رفتنتو غرق اشک شد و تو حتی به این اشکها اعتنا نکردی ! اعتنا نکردی به حرمت ترانه هایی که تنها سهم من از چشمانت بود ! به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانههایم خشک شد ! به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم ! به حرمت بوسههایمان ! نه ! تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی ! قصه به پایان رسید و منهمچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد ! قصه به پایان رسید و من هنوزبی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم ! خدانگهدار ... خدانگهدار نامه ای پر از باران باشد! سکوت کن گل گندم! سکوت کن در میان من وتو فاصله هاست دلم برای خودم تنگ میشود زیباترین ستایش ها نثار کسی که کاستی ها و لغزش هایم را میداند ادامه مطلب قسم به چشمات بعد از این جز تو گلی بو نکنم سلام ... باز هجر یار دامانم گرفت من اگر روح پريشان دارم اي مردمان بگوييد، آرام جان من كو هه ! ادامه مطلب دلم دوست دارد که ماهم شوی ولتر (1778 - 1694) نويسنده و فيلسوف فرانسوي اين نامه را در زندان به معشوق خود نوشت. وي در سن نوزده سالگي به عنوان وابسته سياسي همراه سفير فرانسه به هلند رفت. در آنجا عاشق المپ دونور، دختر فقير زني از طبقه پايين اجتماع شد. نه سفير و نه مادر المپ با ازدواج آن دو موافق نبودند و براي جدا كدن آنها از يكديگر، ولتر را به زندان انداختند. مدت كوتاهي بعد، ولتر با بالا رفتن از پنجره زندان موفق به فرار شد. تو و انتظار جاده . من ودرد بی قراری بیا امشب دمی با من کنار بسترم بنشین ای آنکه زنده از نفس توست جان من |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |