عشقانه ها
سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشقانه ها و آدرس ela86.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

- آه نميدونم چرا قلبم سنگين شده . اونقدر که فکر ميکنم زمين نميتونه وزنشو تحمل کنه.
- رازي بين تو و قلب منه که منو اسيرت کرده رازي که خيلي دوست دارم بدونم چيه
- زندگيم همش شده خيال با تو بودن و تو را داشتن . کي ميشه اين خيالو تو واقعيت ببينم؟
- و کي مياد اون روزي که احساس تنهايي از وجود خسته من بار سفر ببنده.نميدوني تنهايي چقدر سخته.
- دستام گرماي دستاي تو رو کم داره و قلبم عشق و محبت تو رو
- و منتظرم تا بياي وبا حضورت اين کمبود ها رو جبران کني . آره منتظرت ميمونم.
- ساحل قلبم به عشق امواج خروشان عشق تو احساس ساحل بودن رو داره
- تو نذار اين ساحل احساس بودن رو و من احساس دوست داشتن رو از دست بدم
- دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم
- اگه يه روز ديدي صد نفر دوستت دارن بدون اوليش منم .اگه ديدي به نفر دوستت داره بدون اون يه نفر منم.
- راحت بگم اگه ديدي هيچ کس دوستت نداره بدون من مردم.
- من تو اين دنياي بزرگ ميون همه آرزوها فقط يه آرزو دارم......تو..... 

[ شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

گفتی که میشناسی و نشناختی مرا
یک روز در قمار غزل باختی مرا
من کاخ آرزوی تو بودم که سالها
با دست های عاشق خود ساختی مرا
دنبال اسب وحشی چشم تو روز و شب
می آمدم و از نفس انداختی مرا
من قطعه شعر چشم تو بودم که با قلم
در انزوای تلخ زمین ساختی مرا
اما خراب کرد دلت خانه ای که ساخت
گفتم که آه کاش نمی ساختی مرا
هرچند می شناسمت اما غریبه ای
گفتی که می شناسی و نشناختی مرا 

[ شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دورم از تو
بی قرار گرمایی دلت ، می لرزم اینجا
احساس می شوی ...
چون سایه ی خمیده بر دیوار
می رقصی بر بی تابی من
و چه نزدیک است خاطراتت ،
چسپیده به ذهنم
نقش بی همتای رخسار تو ...
دلتنگی ام را می پوشانم
با بستری از کلمات
اما باز
کسی در دلم
تو را صدا می زند
ای آرامش دهنده ی شب های بی قراریم ... 

[ شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بوی غربت میدهم اما غریبه نیستم
اگر چه می دانی که در غریبی زیستم
مثل رودی بستر این خاک طی کرده ام
تا بفهمم عاقبت در جستجوی کیستم
روبروی آینه شب تا سحر غم می خورم
تا بفهمم عاقبت سایه ی گم گشته ی کیستم
اگر چون کبک می خوانم اگر چون کوه خاموشم
صدای توست در فکرم خیال توست در ذهنم 

[ شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

باوفا! مهر تو اندر جان ماست
زندگی بی دوستی زندان ماست
کم بزن آتش دل بی تاب را
یاد خوبت روز و شب مهمان ماست . . .
.
.
.
عاقبت از غم عشق تو دیوانه شدم / باده بر دست شدم راهی میخانه شدم
آن قدر حسرت میخانه کشیدم که ز شوق / به تمنای شرابت همچو پیمانه شدم . . .


ادامه مطلب
[ جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دلم گرفته امشب در خلوت شبانه
هوای گریه دارم در سوگ این ترانه

از درد خسته باشم تا كی صبور یاشم
در آرزوی وصلت جان است و دل روانه

بر عاشقان نظركن ای منتهای خوبی
از روی نازنینت دل را تو كن نشانه

از چشم دل نوازت وز نور جان فزایت
مدهوش و بی قرارم باقی همه بهانه

در سینه شقایق عطرتو می تراود
در لوح جان عشاق نام تو جاودانه

تا بگذری از اینجا ای وای بر دل ما
چون خاك زیر پایت برخیزم از میانه 

[ جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

دوستت دارم در یک کلام
میدانم هیچ گاه نخواهی فهمید
میدانم هیچ گاه برایت سخن نخواهم گفت
میدانم هیچ گاه نگاهی نخواهم کرد که تو از نگاه من بخوانی
میدانم این عشق را همچنان که مدتهاست در سینه نگاه داشته ام باز هم نگاه خواهم داشت .
نمی خواهم بدانی
نمی خواهم برایم بمانی چرا که میترسم لذت عشق و دوست داشتنم از بین برود چرا که بارها و بارها شنیده ام
عاشق در مقام فراق خوشتر از آنکه در مقام وصل است
زیرا
که در فراق امید وصل است و در وصال بیم هجر
و من از بیم هجر تو میترسم پس هیچگاه سعی به وصال نخواهم داشت . 

[ جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت
كه شكیب دل من دامن فریاد گرفت
آن كه آیینه ی صبح و قدح لاله شكست
خاك شب در دهن سوسن آزاد گرفت
آه از شوخی چشم تو كه خونریز فلك
دید این شیوه ی مردم كشی و یاد گرفت
منم و شمع دل سوخته ، یارب مددی
كه دگرباره شب آشفته شد و باد گرفت
شعرم از ناله ی عشاق ، غم انگیز تر است
داد از آن زخمه كه دیگر ره بیداد گرفت
سایه ، ما كشته ی عشقیم كه این شیرین كار
مصلحت را مدد از تیشه ی فرهاد گرفت 

[ جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شاخه های نسترن را باغبان دیشب شکست
درب باغ آرزو بر شاپرک ها رفت و بست
او که ناز پیچک و پروانه ها را می کشید
دیده بر بست و تمام خاطراتش را گسست
باور کس را نمی امد که روزی این خدا
در ز کعبه بندد و گردد خودش ظلمت پرست
گوشه ای دیدم رز مغرور باغ آرزو
پای دیواری فتاده زهر خنده بر لب است
زیر لب پروانه را گفت او که دورش می پرید
می رسیم آخر به هم؟ شاید که هذیان از تبست
جوی آبی که ترنم می نمود آواز باغ
روی دوشش پیکر آلاله ها و کوکب است
من زبلبل راز این نامردمی پرسیدم او
گفت شکوه چون کنی؟ رسمیست از روز الست
نوگلی از نسترن تازه شکفت از بیم گفت
شاخه های نسترن را باغبان دیشب شکست ؟ 

[ جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

شیوه ی دلبری و ناز،اگر سوخت مرا
غمزه ی چشم سیاه تو بیاموخت مرا
صف مژگان همه آراستی از جانب دل
خم ابروی کمان تو سپر دوخت مرا
سر فرو برده چو شمعی به گریبان بودم
شعله ی سرکش عشق تو بر افروخت مرا
من که پر میزد از آهم،غم هستی به فلک
آهی از سینه برآوردی و پر سوخت مرا 

[ جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

 بگو این فصلهای سرد را باور کنم یا نه؟
بگو آیا دلم را دشت نیلوفر کنم یا نه؟
از این بیگانه ها کوچیده ام سوی نگاه تو
از آن چشم سیاهت هجرتی دیگر کنم یا نه؟
هوای چشمهایت مثل بغض آسمان ابریست
بگو پاییز چشمان تو را باور کنم یا نه؟
تمام فصل ها را خسته پا دنبال تو گشتم
بگو آیا دلم را باز عاشق تر کنم یا نه؟
چنان پیچ و خم گیسوی تو آشفته ام کرده
که حیران مانده ام با عشق پاکت سر کنم یا نه؟

[ چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

ما دو تن مغرور
هر دو از هم دور
وای در من تاب دوری نیست
ای خیالت خاطر من را نوازش بار
بیش از این در من صبوری نیست
بی تو من بی تاب بی تابم
من به دیدار تو می آیم.... 

[ چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

غربت آن نیست که تنها باشی / فارغ از فتنه ی فردا باشی
غربت آن است که چون قطره ی آب / در به در ، در پی دریا باشی
غربت آن است که مثل من و دل / در میان همه کس یکه و تنها باشی

.

.

.

من و غم همچون برادر ، دست الفت داده ایم
رشته ی این دوستی محکم کند تنهایی ام 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به شما نمی رسم من که شما خود بهشتی
چی بگم واژه نمونده همه رو شما نوشتی
من خاکی تو زمینم شما اوج آسمونی
ببارین تو قصه می گم شما خیلی مهربونی
گلای سرخ تو باغچه گلای آبی گلدون
همیشه کنارتونن بهارا می شن یه مهمون
دریا ها اشک نگاتون باغا عطر گیسواتون
به کویر می گم چی داری می گه گرمای صداتون
غمتون زرده مثه برگ که پاییز رفت و رهاش کرد
مثه عاشقی که یارش دست به دامن خداش کرد
چشاتون مثه ستاره همونی که بی قراره
مثه اون شهاب پر نور که یه دم آروم نداره 

[ سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

به نام لحظه های شيرينی که در کنارت گذشت...
لحظه های تلخی که در نبودنت سپری شد...
و لحظه های انتظاری که برای ديدنت به برگ های ورق
خورده کتاب عمر و زنگيم سپرده می شود...
برای تو می نويسم تو که برايم
عزيزترينی در دنيا برايم بهتريني...
بهار و سبزه های خيس و عطرها و پرنده ها به پايان می رسند حتی شعرها
و شکوفه ها در گذر روزگار پژمرده می شوند اما آن بهاری که به پايان
نميرسد.. تويی!!!
تکرار نام تو هر زمان و هر کجا که باشم حس با تو بودن را به قلبم
می کشاند و دلم را از بیگانگی ها می رهاند..روزها و شبهای بی شماری
را پر عطش به اميد ديدار دوباره ات سر کرده ام..بعد از گذر از راه ها و
کوچه های بن بست به تو رسيده ام..اميد لحظه هايم بوده و هستی..
و من هم اکنون باورهای خسته خويش را به پنجره زيبای چشمانت
می سپارم..اگر بی مقصد مانده ام ..و اگر در حسرت ديدنت گل نگاهم
پژمرده شده ..به معجزه عشق تو همه لحظه های کهن را به آخر می رسانم
نسيم معطر وجودت همه احساسم را زلال ميکند..و من عجيب از ته دل
احساس ميکنم به دل مغرور و صبورت نيازمندم..
تقصير توست که آرامش بخشی ..و با خوبی و محبت مرا عاشق و ديوونه
حضور بودنت ساخته ای..ای کاش بگذاری تا هميشه در چشمان تو و نگاهت
زندگی کنم. ای کاش انبوه تلنبار شده حرفهايم را از نگاهم بخوانی...
و ببينی که چه قدر دوستت دارم و هنوزم همان آرزوی هميشگی در دلم موج
می زند ...
آرزوی با تو بودن........
باورم کن.... 

[ سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

من سكوت خویش را گم كرده ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من كه خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سكوت ای مادر فریاد ها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو در راهی داشتم
چون شراب كهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شكفت
تو مرا بردی به شهر یاد ها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سكوت ای مادر فریاد ها
گم شدم در این هیاهو گم شدم
تو كجایی تا بگیری داد من
گر سكوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من 

[ سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

در سردی یک غروب دل تنها شد
بعد از تو تمام شهر بی فردا شد
من بیشتر از من به تو وابسته شدم
تا عشق به جرم پاکی اش رسوا شد
وقتی همه ی بال و پر عاطفه سوخت
پرواز به شکل تازه ای معنا شد
در آتش عشق تو ببین سهم مرا
تو رفتی و دود از دل من بر پاشد
این درد، عجیب لحن تندی دارد
چون مشت تو بد جور برایم واشد 

[ سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

بنویسید به دیوار سکوت ، عشق سرمایه هر انسان است . . .
بنشانید به لب حرف قشنگ ، حرف بد وسوسه شیطان است . . .
و بدانید که فردا دیر است ، و اگر غصه بیاید امروز ،تا همیشه دلتان در گیر است . . .
پس بسازید رهی را که اکنون ، تا ابد سوی صداقت برود . . .
و بکارید به هر خانه گلی ، که فقط بوی محبت بدهد . . .
   

[ سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

هر نفس می رسد از سینه ام این ناله به گوش
كه در این خانه دلی هست به هیچش مفروش !
چون به هیچش نفروشم ؟ كه به هیچش نخرند
هركه بار غم یاری نكشیده ست به دوش
سنگدل ، گویدم از سیم تنان روی بتاب
بی هنر ، گویدم از نوش لبان چشم بپوش
برو ای دل به نهانخانه خود خیره بمیر
مخروش این همه ای طالب راحت ! مخروش
آتش عشق بهشت است ، میندیش و بیا
زهر غم راحت جان است ، مپرهیز و بنوش
بخت بیدار اگر جویی با عشق بساز
غم جاوید اگر خواهی ، با شوق بجوش
پر و بالی بگشا ، خنده خورشید ببین
پیش از آنی كه شود شمع وجودت خاموش ! 

[ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

کاش مرا هیچ وقت نمی شناختی روزی به من گفتی از تو متنفرم

اما من باز هم دوستت داشتم هیچ وقت اختلاف سنت باعث نشد من احساس دوری کنم

اما لحظاتی که مرا تنها گذاشتی و من بی اختیار برای بازامدنت غرورم را شکستم به یاد بیاور

و وفای من را در خودت زنده کن من هیچوقت تنهایت نگذاشتم و هیچوقت نامرد نبودم هیچوقت

اما تو که بدون من می مردی وفایت را دیدم چگونه من را بدون حرفی تنها گذاشتی و سراغی از من نگرفتی

اما بدان عاشقی این نیست عاشقی به خاطر هم شکستن و خورد شدن است که من صدای خورد شدن خودم را از بی وفاییت شنیدم 

[ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

سایه را به آفتاب
وانتظار را به جاده می بخشم
حتی می توانم پس از باران رنگین كمان ترا نادیده بگیرم
اما جای خالیت را روزهای من پر نمی كند 
تنها باران كه بیاید 
همه جا خیس می شود 
و رد پای تو در كویر می ماند 
حالا خودت هم كه بیایی چیزی عوض نمی شود 
تنها من در نبود تو همه جای زمین را خط می كشم 

[ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

می خوام برم بدون تو ، بدون حس بودنت
نداره رنگی از خوشی دقیقه های موندنت

نگاه سردتو بگیر بریدم از نگاه تو
نمی تونم که جون بدم به جرم هر گناه تو

میرم که از نبودنت به حس بودن برسم
میرم که تو فکر نکنی پرنده ای تو قفسم

اگه یه وقت دلت گرفت برای بچه بازیام
خیال نکن صدام کنی دوباره باز پیشت میام

بدون که رفتنم دیگه برای بی تو بودنه
تموم آرزوی من به جاده دل سپردنه...... 

[ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

و حدس میزنم شبی مرا جواب می کنی
و قصر کوچک دل مرا خراب می کنی
سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب می کنی
من از کنار پنجره تو را نگاه می کنم
و تو به نام دیگری مرا خطاب می کنی
چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب می کنی
به خاظر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مرا حساب می کنی
و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت
که بعد من دوباره دوست انتخاب میکنی 

[ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

برای خداحافظی نیا ...
اگر می خواهی بروی ، بی خبر برو ...
می گویند آدم ها تا چیزی را به چشم نبینند ، باور نمی کنند !!!
.
.
وقتى که میگى :
"دیگه برای همیشه فراموشش کردى"
و هیچ احتیاجى بهش ندارى و تمام بد و بیراه های دنیا رو نصیبش میکنى ...
دقیقا همون زمانیه که :
بیشتر از همیشه دلت براش تنگ شده ... 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

چه تلخ میگذرد بی تو لحظه های تباهم
چه عاشقانه چه غمگین به راه مانده نگاهم
به عطر ناب تو آغشته قطره قطره اشکم
شکفته طرح تو از برگ برگ دفتر آهم
پس از تو قاصد مرگ است لحظه لحظه وجودم
پس از تو مرز سقوط است در ادامه راهم
غرور زخمیم اینک نشسته بر سر راهت
چکیده رنگ نگاهت به سرنوشت سیاهم
نشسته سایه حسرت به واژه واژه شعرم
چو بار خاطره بر شانه های عمر تباهم
تو نیستی و شب این بی ستاره، ساکت و سنگین
کشیده پرده غم بر دریچه نگاهم
شکسته پیچک، زانوی سوگ در بغلم
کجاست ساقه نیلوفری که بود پناهم
چه انتظاری آه کز غم غربت
غروب می وزد از چشم های مانده به راهم
میان ما پل پیغام بود و بوسه کجایی؟
که سیل فاصله جاریست در مسیر نگاهم
به سوگ خود نشستم و لحظه لحظه شکستم
چه بود جز به تو دل بستن ای امید نگاهم 

[ یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

مينويسم براي تو براي خود خود تو .توي كه بعضي وقتا يادت ميره كسي هست كه منتظرته كسي هست كه به وجودت احتياج داره كسي كه نفسش به نفس تو بسته است.اوني كه با شنيدن صدات جون تازه ميگيره و دوباره زنده ميشه .ايا اين نامه ام را خواهي خواند يا نه؟نميدانم ولي فقط ميدانم تمام اينها براي وجود نازنين توست توي كه حتي نميتواني فكرش را هم بكني تا چه اندازه دوستت دارم.تو را دوست دارم بيشتر از خودم و كمتز از خداي خودم اگه كفر نباشيد خواهم گفت شايد به حد پرستش دوستت دارم اي بهترينم . 

[ یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

از لبانم بشنو :
(( زندگی رویا نیست.
زندگی زیبایی ست.
می توان ،
بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت
می توان ،
از میان فاصله ها را بر داشت
دل من با دل تو ،از لبانم بشنو :
(( زندگی رویا نیست.
زندگی زیبایی ست.
می توان ،
بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت
می توان ،
از میان فاصله ها را بر داشت
دل من با دل تو ،
هر دو بیزار از این فاصله هاست.)) 

[ یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

وفادار بگذار كه در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار كه چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار كه چون شمع كنم پیكر خود آب
در بستر اشك افتم و ناچار بمیرم
می میرم از این درد كه جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگربار بمیرم
تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم
بگذار بدانگونه وفاداربمیرم 

[ یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

اشك باید ریخت
زار باید زد
عشق یعنی این
خودپرستی را بارها
دار باید زد
شب پر از راز است
رازها را
باز باید خواند
نبری از یادت
شب مهتابی را
نفس خسته بی خوابی را
نبری از یادت
گرمی دست مرا ای دوست
رنگ چشمان من ای زیبارو
باز هم نیكوست
من تو را در قفس سینه خود می خواهم
من تو را می خواهــم !
نبری از یادت
آن شب تنهایی
آن شب ملتهب رویایی
دست من در طلب ماه به رخسارت خورد
دستی اما دل من را افسرد
من به چشمان تو جان بخشیدم
نی كه در چشمان تو جان را دیدم
نبری از یادت
من تو را می خواهم
باز بی چون و چرا می خواهم ! 

[ یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]

نمی دانم چرا ، کجا ، تا کی ، برای چه ، ولی رفتی بی آنکه به فکر غربت چشمان من باشی

.

.

.

گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم ... فضای اتاق برای پرواز کافی نبود 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:, ] [ ] [ ali ]
صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 28 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 801
بازدید دیروز : 957
بازدید هفته : 801
بازدید ماه : 14662
بازدید کل : 448573
تعداد مطالب : 4364
تعداد نظرات : 1580
تعداد آنلاین : 1

فروش بک لینکطراحی سایتعکس