عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
بچه ها در اسرات پس از گذشت سال ها و ماه ها با شرایط آنجا خو گرفتند و برای اینکه با ایجاد تنوعی، یکنواختی کسالت بار روزهای اسارت را از بین ببرند، در صدد تدارک سرگرمی هایی برآمدند که از آن جمله برنامه تئاتر بود. یادم می آید تئاتری داشتیم طنز و فکاهی که یکی از بچه ها نقش غلام سیاهی را در آن باید ایفا می کرد. پس از تمرینات بسیار که علی رغم محدودیت های بسیار صورت پذیرفت، تئاتر آماده شد و قرار شد که در آخر شب اجرا شود. از این رو بعد از گذاشتن نگهبان و اتخاذ تدابیر امنیتی لازم، تئاتر شروع شد، اما این تئاتر آنقدر جالب و نشاط آور بود که توجه همه بچه ها از جمله نگهبان های خودی را هم به خود جلب کرد و به همین خاطر متوجه حضور سرباز عراقی در پشت در آسایشگاه نشدند و هنگامی کلمه ی رمز قرمز اعلام شد که درِ آسایشگاه داشت با کلید باز می شد. همه پراکنده شدند، از جمله همان برادرمان که نقش غلام سیاه را بازی می کرد. او هم رفت زیرپتویی و خودش را به خواب زد. سرباز عراقی وارد آسایشگاه شد و در حالی که دشنام می داد، گفت: چه خبر است؟ مگر وقت خاموشی نیست؟ دید همه بچه ها نشسته اند و دارند به او نگاه می کنند اما یک نفر روی سرش پتو کشیده است. به همین جهت شروع به ایجاد سرو صدا کرد. اما باز هم او از زیر پتو بیرون نیامد. سرباز عراقی که از خشم و عصبانیت داشت می لرزید، به تندی به طرف او رفت و در حالی که با مشت و لگد به جانش افتاده بود پتو را از روی سرش کشید، ولی با دیدن صورت سیاه او از ترس نعره ای کشید و فرار کرد و خودش را از آسایشگاه بیرون انداخت و سپس خنده بچه ها بود که مثل بمبی آسایشگاه و اردوگاه را بر سر آن سرباز بخت برگشته خراب کرد. حقیقتاً بروز این صحنه از صدها تئاتر طنزی که با بهترین امکانات اجرا شود، برای ما جالب تر و زیباتر بود و بعد ازاین جریانات هم به سرعت صورت آن برادرمان را تمیز کردیم و وسایل را هم جمع کردیم و متفرق شدیم تا با آمدن مسئولان عراقی اردوگاه همه چیز را حاشا کنیم. کردستان بودیم، منطقه عملیاتی کربلای 10، زمین از برف سفید پوش شده بود و هوا سرد. خاطره ای از شهید رضا شکری پور بین من و شکری پور شکر آب شده بود. چیز مهمی نبود. بیشتر اختلاف سلیقه بود. یک دفعه شنیدم شکری پور مجروح شده و اعزامش کرده اند کرمانشاه. با خودم گفتم من مقصر بودم باید بروم حلالیت بطلبم. به سرعت خودم را رساندم کرمانشاه. گفتند چند ساعت پیش اعزام شده همدان. وقتی رسیدم همدان دیر وقت بود. گفتم صبح زود می روم سراغش. نماز صبح را خوانده بودم که صدای در بلند شد. اول صبح چه کسی با ما کار داشت. تا در را باز کنم هزار تا فکر و خیال به سرم زد. سر جایم میخکوب شدم. باورم نمیشد . شکری پور دو تا عصا زیر بغلش گرفته بود. هر دو پایش مجروح شده بود. خودش را انداخت بغلم. من ببوس و او ببوس. می گفت : « آمده ام حلالی بطلبم. » اشک توی چشم هایم حلقه زده بود و بغض توی گلویم شکسته بود. زدم زیر گریه می گفتم : « باز تو اول شدی. » وصیتنامه شهید علی عباس چاچ وصیت نامه جانباز شهید احمد بابکان بايد بدانيم كه سه چيز انسان را بهشتي و جهنمي ميكند: وصیت نامه شهید شهرام نوروزی بیایید اختلافهای کوچک را به کنار بگذارید و آن خونهایی را که برای تا اینجا رساندن این انقلاب ریخته شده در نظر آوردید و آنچه را که شایسته این نعمت عظمی و این خون دادنهاست انجام دهید ، بیایید با هم به صمیمیت و مهربانی رفتار کنید ، بیایید برای هم دلسوز باشید هر کاری می کنید اول خدا را در نظر بگیرید. بیایید به فکر جایگاه ابدی خود باشید و این دنیای فانی را به عنوان « الدنیامزرعة الاخره» نظاره کنید و آمال و آرزوی خود را در دنیا قرار ندهید و هرگز در کارهای خیر مأیوس و ناامید نشوید و در همه حال بگویید : توکلت علی الله و هو ارحم الراحمین وصیت نامه جانباز شهید ايوب بلندي كرويق وصیت نامه شهید حجت الله رحیمی هر کس که پیمان ولا دارد بیاید هر کس هوای کربلا دارد بیاید
وصيت نامه شهيد احمد نوزاد وصيت نامه شهيد امير مختار مهماندوست وصيت نامه شهيد احمد علي عسكري وصيت نامه محمد هادي فضلي
وصيت نامه شهيد الطفات شرافتي وصيت نامه حسين ترك وصيت نامه شهيد هدايت الله ثمرمند وصيت نامه شهيد ناصر جام شهرياري وصيت نامه شهيد احمد طاهري پور وصيت نامه شهيد محمد مجازي وصيت نامه شهيد خيرالله قدسي وصيت نامه شهيد احمد نوزاد وصيت نامه شهيد حميد نهاوندي وصيت نامه شهيد مهدي ذوالفقاري
وصيت نامه شهيد محمد نوري کلمه wc را به ۸۲۸۲ ارسال کنید تا از خالی بودن دستشویی خود آگاه شوید . . . لذتی که در غیبت کردن هست در تعریف و تمجید نیست ! ادامه مطلب وصيت نامه شهيد ابراهيم يعقوبي وصيت نامه شهيد مهدي يخچالي وصيت نامه شهيد حسين صفوي نژاد وصيت نامه شهيد مهدي شمس وصيت نامه شهيد حسين ثامني وصيت نامه پرويز خياميان |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |